خانه/یادها یادها خطرناکتر از دشمن بعثی این بار فرق میکند! سر بر دامان امام رضا(ع) مرحله 1 کربلای 5 فتح ماجرای اولین اعزام – قسمت 2 شهید مسلم اسدی به روایت برادر حسین اخلاقی آخیش… ماجرای اولین اعزام رقص کلاهخود در آسمان! عملیات بی عملیات! عکس دونفره ای که سه نفره شد! پرواز به آغوش خدا وداع آخر سکوت گردان روزهای مبهم، روزهای سخت پاره کردن برگه های مرخصی ارثبرده از مادر یکییکدانه از خادم افتخاری – تا افتخار خادمی جانباز شهید سردار حاج مصطفی بابایی [فیلم] منزل جانباز شهید مصطفی بابایی [فیلم] جانباز شهید مصطفی بابایی در دفاع مقدس [فیلم] مصطفی و کربلای 8 بهترینِ بهترینها پرستارِ برادر نیک سیرت و نیک صورت برادران شهیدم جانباز همسفر روزیِ خدا مرد دوستداشتنی مردی که شیفتهاش شدم زیبا و زخمی گمنام و گمراه زودتر از موعد داریم میرویم شهید شویم! لبخند معنادار جاماندگان فاستبقوا الخیرات خودم میآیم… جبهه؛ محل آموختن و آموزاندن تماسی که هیچگاه برقرار نشد! سکوی پرتاب پدری که کمرش خم شد، اما خم به ابرو نیاورد عطر شهدا سه ستاره تمام اسلام در برابر تمام کُفر کبوتران خونین بال نبرد بر فراز قلۀ آستروک – 1 گرامیداشت شهدای عملیات تکمیلی کربلای 5 تو را به جان مادرم خداحافظی در خواب حجاب خلاقانه به هر قیمتی شده میآیم خانهای بدونِ آب دستیار کارگردان نصف تاریخ عاشقی؛ آب است آن مَرد… خوش آن روزی که نوبت بر من آید… خاکسپاری ساک جبهه گلولهای که سهم من نبود دستمال اشک مادر سرزنشهای انگیزه بخش! دِینی که ادا شد شهیدی که زنده شد! شیر، زمینگیر شد و خدایی که صبر می دهد دیدی بالاخره خانهاش را پیدا کردم! رفیق شهیدم قد بلند دردسرساز مهمانیِ خدا طاق زدن آمبولانس با آرپیجی راهاندازی بسیج کارگری در کارخانۀ سلطنتطلبان! شهید متولد نیمۀ پاییز مرا به نام امام مهربانیها صدا بزنید بالاخره یه روز میام پیشت مخلص اما قالتاق! فراتر از زمان و مکان به پایت می افتم! کتک خور! روحت شاد که روحم را مصون کردی لشکریان سیدالشهدا به اندازۀ آن شب تاریک که دنبالت گشتم، دوستت دارم هندوانۀ نخورده و دهان شیرین شده تلافی نمی کنم… دو “علی رسولی فر” در یک مزار مصمم به جنگ، مسلح به اشک ناگهان چقدر زود دیر میشود… مردان پولادین ایثارگران دیدار حق با سه مدال قهرمانی بر گردن اذا وقعت الواقعه… لیس لوقعتها کاذبه اللهم احینی سعیدا و امتنی شهیدا غیبت پوتین ها به من بگویید «محمد» ما همه بچههای یک پایگاه بودیم… فرمانده کل قوا! قربان مادر شجاعم لباسِ دامادی تنهایِ گردان هنیئاً لک از ایثارِ جان… تا ایثارِ آبرو آقایِ گردان در نومیدی بسی امید است آقای گل! صاحبعزا پسرِ با صفا السابقون السابقون به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت حاج شعبان نصیری اتحاد جماهیر مهدوی نخستین مؤذن مسجد جامع خرمشهر لاله های واژگون ارتفاعات شیخ محمد روضۀ علیاکبر من مامانمو میخوام! شاد از شفاعت شادلو ای از سفر برگشتگان! کو شهیدان ما؟ شقایقهای دشت فکه از دل نرود! هر آنکه از دیده برفت گفتنیهای مگو! اشک شوق… خوشا به حالت که رفتی! ارتقاء درجه؛ در یک چشم به هم زدن! مرا ببخش… من با همینها زندهام حضرت عبدالعظیم؛ گرهگشای مشکلات عظیم شهیدِ قهرمان معمولیطور نجوای آخر… پذیرفتهشده مخ زنی، به سبک آقا مجید متأهلانِ متعهد تا پای جان… برادران ابدی خیلی دور… خیلی نزدیک… یادش به خیر آن روزگاران… شهیدِ زنده خدایا قبول کن و طاقتم بده آخرین گلوله ی جنگ گردان منسجم ما بر سر آن عهد که بستیم، نشستیم… رفیقان می روند نوبت به نوبت… معجزهی شهید زرنگها! لیدرهای معنوی در رثای شهدای گردان حضرت علی اکبر ع اسفند بوی شهادت میدهد دمت گرم! العلماء باقون توئی که نشناختمت رجالٌ صدقوا… دستِ خدا از جان گذشتهها و از مال نگذشتهها جشنی که عزا شد!… بچههای من… سفر دسته جمعی یاغوت فروشها عکسهای دیده نشده! بزرگمردِ کوچکقد “آه”ی که نکشید و “آخ”ی که نگفت هر رزمنده، یک خاطره رفیقم بمان انتقام ماسک دو منظوره! دیدار با قهرمان رفاقت در خرابکاری! میهمانیِ خوبان میخواهم شهید ببینمت! وقتی خدا بخواهد… لبخند بزن رزمنده! خواب تبلیغاتی! درِ باغ شهادت بازِ باز است دشمن همیشه در تیررس دید خوبهاست… دوستِ دوستداشتنی تنهای تنها… آرامش قبل از پرواز یادم تو را فراموش! چشمی که ندید و ابرویی که سپر بلا شد! دعوایی که ختم به خیر شد… “شیرمرد”؛ همچون “نام خانوادگی”اش! یادگار ارزشمند چند ورق از داستانِ عبدالحسین “گ” مثل “گل”؛ “گل” مثل “رضا” من آمدم سر قرار! شوخی بی شوخی! بیا ولی! هوای داداشم را داشته باشید… رجزخوانِ کربلای شرهانی تویی که ندیدمت… فضای مجازی – آدمهای حقیقی ماجراجویی در نیمهشب! یادگار آخرین روز… حزن و حماسه – قسمت 2 اولین داوطلب یاد گرفتن و یاد دادن پهلوانمرد خوابیدن در قبر آموزش حجاب توسط یک مرد! خوابی که بیدارم کرد!… حالا راحت بخواب! احرام خون شیرمرد خطۀ ورامین پیام سردار تقیزاده به مناسبت یادواره “شهید علی قربانی” برای مسجد ورامین دوچرخه آن دو علی! برادرم علی حلّه!… چرا ما شهید نمیدهیم؟!… پشتِ خط قربانی برای خدا بالاتر از بابا! وقت اذان صبح… بزرگمنش مرام علی فاصلهها… بیتابی روی تاب ضیافتی به صرف چای جشنی برای همه! نام و مرام چون کوه مرغی که از قفس پرید… اول علیِ قربانی! خاک پای بسیجیان تافتۀ جدا بافته آچار فرانسه همسایۀ قلابی! کسب مقام دوم عمامۀ دو منظوره! پرتقال به شرط! جنگ در 5 ثانیه! 5 واحد انقلاب اسلامی؛ زیر نظر حضرت مادر پشیمانی! پسری برای همۀ محله التماسِ شهادت! روی سیاه – روح سپید قانون شکنی! املای نادرست – زندگیِ درست همراه روضهها برگ هایی از دفترچه خاطرات جبهه مرحله دوم عملیات کربلای 5 ؛ به روایتِ برادر علی دانائی – قسمت 3 حزن و حماسه – قسمت 1 شهیدِ سرافراز هوای جبهه در سر… فقط برای پدر و مادرم… حکمت زخم کودکی مرحله دوم عملیات کربلای 5 ؛ به روایتِ برادر علی دانائی – قسمت 2 برگ زرین مصاحبه با برادر مصطفی صدرالدینی مرحله دوم عملیات کربلای 5 ؛ به روایتِ برادر علی دانائی – قسمت 1 رفیق نیمهراه نیستم شهادت قبل از شهادت جنگ از راه دور! بیقرارِ رفتن… خون نامهای از شلمچه… همۀ برادرانم… عطر ماندگار… لحظه های نفسگیر عملیات کربلای 5 به روایتِ سردار تقی زاده پدربزرگهای خالیبند! خوش آن روزی که نوبت بر من آید… جشن تولد خاص! زیارت اختصاصی! عصاره عشق و بصیرت و صفا و صمیمیت ناز آن پیکر بیمارت… شهیدِ زنده… اهل سحر هیئت فاطمیه گردان علیاکبر(ع) روحانیِ زرنگ! چند روز دیگر… اندک اندک جمع مستان می رسند… سرسخت مثل سرتختی! روحیۀ ستودنی! رازداری به شرطِ شفاعت! عملیات بیت المقدس 6 به روایت دکتر جواد چپردار از قلۀ “شیخ محمد” به قلۀ “شهادت” نگینِ چشمانش… دیر آمد و زود رفت!… ما مدیون مادران و پدران قاسمهاییم… فرمولهای شیرین ریاضی عملیات با طعم علف!!! خیمههای سیدالشهدا… در جبهههای ایران! فرماندۀ با حال!… تفحص شهدا مقابله با مبالغه نذر پول! ردِّ روی قالی… رعایت پروتکل های بهداشتی در زمان جنگ! یوسفصورت و یوسفسیرت روضهخوانی برای درختها!… ذکرهایی که کار خودشان را کردند!… کلاس آموزش زیارت عاشورا در بهشت! روحانی باجنبه! شوخی با عمامۀ حاجآقا! بسیجی میمانم… دستی که نیست و هنری که هست و تنها صداست که میماند… فرقِ شکافته دیدی بالاخره تیربارچی شدم؟!… ماجرای “تشابه اسمی” که به “رفاقت” انجامید… به یادِ شهید علی اسفندیاری من هنوز برای “شهادت” آمادگی ندارم! میروم که التماس کنم!… برادر! شما یک ساعت مچی Casio به من بدهکاری!!! جا مانده… مسابقه… اللهم عجل لولیک الفرج پیغامی برای فرمانده! آرزویی که محقق نشد!… عدنان به روایتِ همرزمان بصیرت عدنان اگر مجروح شوید… جذب نیرو به سبک قاسم و عدنان! فرار شغالها خاطره جانباز مجید رضاییان از پخش تصاویر رزمندگان گردان علی اکبر در تلویزیون دوست طلبۀ من چراغ خاموش به دنبال شهادت! اشکنوشته ای برای همسنگرِ سفرکرده جنگجوی عابد هرکس هوای کربلا دارد، بیاید… خداحافظ رفیق مردی که ناراحتیاش را ندیدیم… مفسّر نهج البلاغه صبر باید کرد… عصای دستِ فرمانده عدنانِ عزیز تنها نه! شرط شهید علیرضا آملی برای ازدواج! به جای رفتن به مراسم برادرم، می روم پیش خودش! دعایی که شهید اصغر کریمی را ناراحت کرد! کمکِ زبانی به جبهه! برادرم در آب… شهیدِ پرسپولیسی! اولِ معرکه شجاعت شهید محسن ایوبی غم انگیزترین تصویر دفاع مقدس خدا صابران را دوست دارد شرط عجیب “پدر”، برای جبهه رفتنِ “پسر”! چند ماه دیگر… غریبانه عکس یادگاری ماجرای پدر شدنِ فرمانده گروهان برمیگردم! ورزش در جبهه چگونه علی اکبری شدم به همین سادگی! اشداء علی الکفار، رحماء بینهم بغضی که در گلو ماند… پیامی از آن دنیا به این دنیا! همه رفتند و تنها ماندهام من… ترس از مرخصی!!! ادب کردنِ نفس! بسیجیِ ویژه!!! قراری که عملی نشد ماجرای پدر شدنِ فرمانده گروهان بابای شهید میان ماندن و رفتن سلام دلبر، سلام دلاور باید شاد بود و شکر کرد فرماندهی فرمانپذیر! فکر بکر شهادتم را عقب نیندازید! شوخ و شیرین دخترم شهیده ضد استرس! روزها لبهای خندان، شبها چشمان گریان حلقهی معرفتی انرژیزا! رونمایی از یک برگهی راهگشا! برادرم جواد گروهانی که تبدیل به گردان شده بود! نمیگذارم حرف امام روی زمین بماند کارگاه عملی «آموزش اخلاق» تانکهای دعاخوان! کلاس درس معرفت سپاهیِ واقعی رئوف شما دیگر جزء گردان علیاکبر شدید! حاضرم به خاطرتان تکه تکه شوم به شیرینیِ عسل فقط زینب بخواند! خلوتگه عشاق مثل بچهها! ای کاش شریعتی زنده بود! نامی که باقی ماند… خدمت مهم است نه جایگاه مخفیانه! سلام دلبر، سلام دلاور راهنمایی در خواب خواستگارِ تأیید شده! روحش شاد، آنکه همیشه شادِمان میکرد… روح بزرگ مؤمن عصیان نمیپذیرد یادگاریِ دردسر ساز از 61 تا 65 ؛ مساوی یک!!! قبولش کن! قد بلند نبود، اما یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود! سختیِ شاد بودن در جبهه! تبریک و تسلیت فرماندهی با محوریت “دوستی”، نه “دستور”! لایق شهادت مواظب فرمانده بیت المال رؤیای صادقه یاد امام و شهدا لباسی به قیمت 5000 صلوات شوق دیدار قاطر دردسرساز! دیدار یار نوری در نیمه شب جریمه اولین شهید گروهان ایثار در عملیات والفجر 8 حاسبوا… قبل ان تحاسبوا شال سبز متبرّک جسم ناتوان و روح توانمند… آخرین رمضان میآی بریم جبهه؟… آقا مهدی تو هم شریک! کشیدهای که رئیس بیمارستان، توی صورت رزمنده خواباند! زندگی با مسلم یکپارچه نور فرمانده شایسته نگاه نافذ علیاکبری بمانیم ناجی شلمچه گنجینهی پدر نماز جماعت سر کلاس مسلم شهره به شجاعت پُشتک زدن روی مین! روی خونین… همچو مولا… آخرین بوسه… به من بگویید «مسلم» عقابِ آسمانِ عشق میدان مغناطیسی مسلم سرآغاز مثل قند… آرزوهایی که جا ماند… مثل مادر… برادری و برابری شطرنجباز یک روزِ یکماهه کلاهخودهای مارکدار! «مسلم» به روایتِ شهیدان پیشمان بمان چشم های منتظر تغییر نام معابر!!! هم قسم سری که بی کلاه ماند!… پیشقدم بچه محل نامها و مرامها سربلند شهیدی که پابوس رزمندگان بود شهادت پسر و حال مادر… روحانیِ روحانی! یادگار نوروز 1365 میل ندارم!… عاشق شهیدی که خودش در را به رویمان باز کرد! گردانِ خطشکن یک بغل گل… یاد ایامی… با ما برادر می شوی؟… شوخی برای رضای خدا! شهید هنرمند خمپارهای که به کمکمان آمد… ازدواجی که سر نگرفت از جنگ با «دشمن بعثی» تا جنگ با ویروس «کرونا» همنامِ فرمانده شهدای هنرمند! خواهرانه حمام عمومی؛ جایی برای شناخت افراد خالص! مادرانه همسایه دیوار به دیوار جبران 9 سال فاصله، در کمتر از 9 ساعت معروفِ گردان مدرسه ی موشها! میثاق نامه مستِ بوی شلغم! بصیرت گوشه نشین! جشن حنابندان حسن بیا کنار!… روزیِ رزمندگان دستم را می گذاشتم توی ساک و می رفتم جبهه!… پیشبینی درست… حسین بی نماز! تاکسی دربست در آغوش شهید چطور شد که معلم شدم… از علی اکبر جدم که بیشتر نبود روزگارِ گردِ خوبان جواد چریک دو تایی رفتیم، ولی دو تایی برنگشتیم!… قدم زدن در خیابان های شهر… مدیریت فکر جشنواره گل ناجی دنیا و آخرت بدون خداحافظی… ناجی محجوب ولی شاد تکپسر خانواده! بیاعتنا به خمپارهها… آخرین نفر! دلنوشته شهید حمیدرضا لریجانی رسیدن به قلهی کمال در 19 سالگی! وصیتنامه شهید حمیدرضا لریجانی شهید حمیدرضا لریجانی؛ به روایتِ جانباز مجید رضاییان آنها که هنوز نیامده، میخواستند بروند!… الکی الکی ما رو شهید کردی!… غسل شهادت گریه ی پیش از شهادت خوابِ موشی! شهیدبازی!!! لشکرِ همیشه آماده 10 سردارِ شهیدِ لشکرِ 10 ژاکت نیمه کاره! یک عمر دوری… دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده شهید حسین اجاقی شهید حسین اجاقی به روایتِ فرمانده گردان علی اکبر پیام شهید حسین اُجاقی به مسئولین! من آرزو می کنم، تو آمین بگو عمو حسینِ همه! نشست صمیمانه با خانواده شهید حسین اُجاقی عملیات کربلای 2 به روایتِ فرمانده گردان علی اکبر روزشمار عملیات کربلای 2 عملیات کربلای 2 به روایتِ حاج حمید پارسا قسمت سوم روایت کاظم بصیر از آخرین روزهای جنگ 8 ساله حمید کوچیکه! (ماجرای اسارت آزاده حمید احمدی جم) 26 مرداد؛ سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی قسمت دوم روایت کاظم بصیر از آخرین روزهای جنگ 8 ساله قسمت اول روایت کاظم بصیر از آخرین روزهای جنگ 8 ساله ما جنگ طلب نیستیم! حاج مجید؛ دایره المعارف گردان علی اکبر خاطراتی از عملیات غدیر 30 سال پیش در چنین روزهایی… آنقدر می رویم جبهه تا راه کربلا باز شود… دسته ویژه شهیدِ زرنگ مشکل گشا کمرم شکست! هممحل و همرزم روایتِ یک شهید به زبان شهیدی دیگر برای من از حوری نگو! عقب نرفت! نفربر غنیمتی 10 ثانیهی آخر خواب 3 دقیقه ای! خاطراتی از عملیات بیت المقدس 6 سخت ترین لحظات ماه رمضان ستاد حاج شعبان “حاج شعبان” در یک جمله پاسداران و جانبازان عزیز گردان حضرت علی اکبر! روزتـــان مـــبارک نوروز در گردان علی اکبر (ع) خسرو در خون… شهید خسرو (محمد) چپردار؛ به روایت دکتر مجید رضائیان من و خسرو خسرو خستگی را خسته کرده بود… کربلای 5 به روایت دکتر مجید رضاییان پای خاطرات سردار حاج علی فضلی دربارهی علی… (همراه با مهدی زمانیان) شهید علی آملی به روایت حاج حمید به بهانه ی سالروز عملیات کربلای 5 همه باید فدای اسلام شویم چهارم مهرماه سالگرد مأموریت «گردان علی اکبر» در پدافندی جزیره مجنون (پاییز 1364) به مناسبت اول مهر؛ آغاز سال تحصیلی «سیاوش اسدی» از آتش نفس، به سلامت عبور کرد و «مسلمبنعوسجه»ِ مهدی شد علی اکبرهای حسین علیه السلام