یادها
-
خاکسپاری ساک جبهه
خاطره طنز برادر مجتبی شوشتری اولین بار که راهیِ جبهه شدم، مادر برایم تخم مرغ آب پز کرد و در…
بیشتر بخوانید » -
گلولهای که سهم من نبود
خاطره برادر مجتبی شوشتری شب عملیات بیت المقدس ۶ بود. نمیدانم خواب بودم یا … یکهو دیدم آقائی با چند…
بیشتر بخوانید » -
دستمال اشک مادر
درباره شهید داوود صباغ پور به روایتِ فاطمه صباغ پور خواهر شهید داوود قلب بسیار رئوفی داشت؛ مهربان و در…
بیشتر بخوانید » -
سرزنشهای انگیزه بخش!
مصاحبه با دکتر مجید رضاییان (جانباز روشندل و عضو هیئت علمی دانشگاه سوره) 16 آذر 1400 روز دانشجو نخستین بار…
بیشتر بخوانید » -
دِینی که ادا شد
مراسم تحویل وصیتنامه یک شهید به خانوادهاش، بعد از 34 سال وقتی بر حسب تصادف، رد و نشانی از گردان…
بیشتر بخوانید » -
شهیدی که زنده شد!
درباره شهید علی آملی به روایتِ همرزم شهید در عملیات والفجر 8 در جزیره ام الرصاص دشمن خیلی مقاومت می…
بیشتر بخوانید » -
شیر، زمینگیر شد
خاطره برادر رضا تقی زاده درباره مرحوم محسن عباسلو مرحله سوم عملیات نفسگیر کربلای 5 بود… شبهنگام، داشتیم همراه دیگر…
بیشتر بخوانید » -
و خدایی که صبر می دهد
بسم رب الشهدا به روایتِ مادر شهید امیر علی زاده 4 فرزند داشتم و شکر خدا یکی بهتر از دیگری،…
بیشتر بخوانید » -
دیدی بالاخره خانهاش را پیدا کردم!
بسم رب الشهدا درباره شهیدان حسین ظهوریان و امیر علیزاده به روایتِ مادر شهید امیر علیزاده سنی نداشتم که ازدواج…
بیشتر بخوانید » -
رفیق شهیدم
بسم رب الشهدا درباره شهید مجتبی عباسی به روایتِ حسین حسینی حسین حسینی به گوشم خورده بود که «یک رفیق…
بیشتر بخوانید »