حسرت فرمانده
دلنوشته برادر “جواد چپردار”
به مناسبت ختم جانباز شهید “حاج مصطفی بابایی”
امروز مراسم ختم فرمانده دلاور و جانباز شهید مصطفای بابایی بود و رزمندگان گردان حضرت علی اکبر(ع) با انبوهی از شوق، حسرت و خاطره خود را به هیئت انصار مقرِّ رزمندگان کرج رسانیده و در همایش “پرواز ملکوتی” همرزم شهیدشان حضور یافته بودند.
شوق دیدار دوباره دوستان، حسرت جاماندگی از شهدا و خاطره ایام طلایی دفاع مقدس، چنان حال و هوایی را در مجاورت قبور شهدای گمنام هیئت انصار خلق نموده بود که لختی، روح و روانمان را از مرارتهای جاری، خیابانهای اغتشاش و دغدغههای فراق به آن سوی زمان برده بود، گویی لحظه وداع در موعد عملیاتهای جبهه رسیده بود.
در دیدار، مصافحه، شوخطبعی و یک دنیا ذوق شهادت به حال هوای دروازه های قرآن و حنابندان شب آخر رسیده بودیم و جای خیلی از شهدای گردان خالی مینمود. هرکدام در حسرت پرواز فرمانده گروهان نصر به عاقبت به خیری شهدا غبطه میخوردیم.
راستی در مراسم شام غریبان آقا مصطفی، عزیزی به من، حسین افشار و رضا فیض توصیه به اقامه نماز وحشت در معیت جماعت داشت و ما با اطمینان از رحمت الهی و درجات متعالی از روح بلند و ملکوتی شهید به جای اقامه نمازِ وحشت برای شهید، در خوف عاقبت به خیری خودمان ملتمسانه استغاثه نمودیم، شاید در رانت شهدا به ما هم عنایتی شد.
حالا که روزنههای شهادت و کور سوی پرواز ملکوتی گشوده مانده است، نوبت بعدی و توفیق شهادت به کدام رزمندهی گردان خواهد رسید، من که با این آرزو یا توفیق، فرسنگها فاصله دارم ولی گاهی، شاید آرزوها به دعای جماعتی دلشکسته محقق گردید و نوبت “رانتی” به ما هم رسید.
التماس دعا