با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید رضا ابوالحسنی

 


شناسه


نام: رضا

نام خانوادگی: ابوالحسنی

نام پدر: اسکندر

تاریخ تولد: 15 بهمن 1339

محل تولد: کرج – روستای بیلقان

شهادت: ۲۱ بهمن ۱۳۶۴

محل شهادت: جزیره ام الرصاص

عملیات: والفجر 8

مزار: جاویدالاثر  /  کرج – روستای بیلقان

 

 


زندگینامه


شهید رضا ابوالحسنی در نیمۀ بهمن ماه ۱۳۳۹ در روستای بیلقان در حاشیۀ رودخانۀ بزرگ کرج به دنیا آمد.

پس از سپري كردن دوران كودكي وارد دبستان شد و تحصيلات خود را تا دوم راهنمايي در كرج ادامه داد. پس از آن به کار و تلاش برای امرار معاش روی آورد و به شغل آزاد پرداخت و کم کم توانست وارد سپاه پاسداران بشود و به عنوان پاسدار در سپاه کرج مشغول فعالیت شد. ازدواج کرد و ثمره این ازدواج نیکو سه فرزند (يك پسر و دو دختر) است.

رضا از اولین بسیجیان پایگاه شهدای مسجد حجت در عظیمیۀ کرج بود که به سپاه پاسداران پیوست و بعد از گذراندن آموزش‌های تخصصی، مربی سلاح در پادگان باهنر شد. خیلی از بسیجی‌ها و رزمندگان کرجی در کلاس‌های رضا دورۀ آموزش سلاح را می‌دیدند و همگی آن‌ها می‌دانستند که او یکی از بهترین و خبره‌ترین مربیان سلاح بود. با وجود ممنوعیت اعزام رضا به جبهه، او از هر فرصتی برای رفتن به منطقه استفاده می‌کرد و تقریباً تمام ایام مرخصی خود را در آنجا بود.

او در 21 بهمن ۱۳۶۴ ضمن عملیات والفجر 8 در جزیرۀ ام‌الرصاص بر اثر اصابت گلوله به سر و بدن به شهادت رسید و پیکر پاکش برای همیشه در آب‌های اروندرود ماندگار شد.

 

 


وصیتنامه


شهید گرانقدر «رضا ابو الحسنی» در آغاز وصیتنامه خود سوره مبارکه «والعصر» را می آورد و همه رزمندگان اسلام را به استقامت و پایدار و خانواده خود و مردم ایران را به صبر پیشگی دعوت می نماید.

بسم الله الرحمن الرحیم

«والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین منوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصب»

قسم به عصر (نورانى رسول یا دوران ظهور ولى عصر) که انسان همه در خساران و زیان است مگر آنان که به خدا ایمان آورده نیکوکار شدند و به درستى و راستى و پایدارى یکدیگر را سفارش کردند و به حفظ دین و اطاعت حق ترغیب و تشویق کردند.

رسول اکرم فرمود: هر کس سوره عصر را بخواند به مقام صبر رسیده و با اهل بهشت محشور می‌گردد.

با سلام و درود فراوان بر آقا امام زمان منجى عالم بشریت و نجات بخش مستضعفان در جهان و با سلام بر نایب بر حقش امام خمینى (ره) بت شکن زمان یار مستضعفان و رهبر مسلمانان جهان و با سلام بر شهیدان به خون خفته در جزایر جنوب و در بیابان‌هاى گرم و سوزان جنوب و در ارتفاعات غرب کشور و با سلام بر اسیران حزب الله که به دست صدامیان اسیر هستند که خداوند هر چه زودتر راه خلاص آن‌ها را فراهم بگرداند.

با سلام و درود فروان بر خانواده‌هاى شهدا و اسرا و مجروحین و معلولین جنگ تحمیلى که خداوند به این عزیزان و خانواده‌هایشان صبر عطا فرماید.

خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض می‌کنم؛ اى پدر و مادر بزرگوارم امیدوارم که صبر پیشه کنید. همان‌طور که دیده بودید که این فرزند حقیر شما همیشه در سختی‌ها «سوره والعصر» را می‌خواند. پدرم و مادرم براى پسر حقیرتان گریه نکنید براى شهیدانى که گمنام هستند و کسى را ندارند گریه کنید. به یاد حسین ابن على سیدالشهید (ع) گریه کنید. ما که راه خود را پیدا کردیم و رفتیم شما هم با صبر و استقامت و مقاومت راه ما را ادامه دهید و با صبر خود مشتى محکم بر دهان هرزه گویان و دشمنان اسلام خواهید زد.

خدایا! خداوندا! به پدر و مادرم و همسرم و خواهرانم و برادرانم صبرى عظیم عطا فرما.

با سلام خدمت همسر عزیزم که در خوبی‌ها و ناخوشی‌ها شریکم بوده و همانند مادر عزیزم و زمان بسترى بودنم از من پذیرایى کرده‌اید و همسر عزیزم گفت‌وگویى چند با شما دارم؛ از این جانب چند فرزند باقى مانده است، یک پسر به نام «محمد مهدى» و ۲ دختر به نام‌هاى «مریم» و «مهدیه» و دوست دارم این فرزندانم را خوب تربیت کرده و محمد مهدى را که به سنى رسید به حوزه بفرستید تا درس طلبگى بخواند. چرا که این مملکت نیاز به روحانیت مبارز و در خط امام دارد و به فرزندانم بگویید که چه به سر پدرتان آمد تا آن‌ها هم از این مسئله روشن باشند و دوست دارم که فرزندانم در خط امام باشند و سربازان امام زمان باشند و قرآن را هر چه زودتر فراگیرند.

نگذارید فرزندانم لقمه حرام از کسى بگیرند. حتما از حقوقم استفاده کنید و از حقوق پاسداریم به فرزندانم غذا بدهید، چون این حقوق برکت‌دار است و فرزندانم را به راه خدا هدایت می‌کند.

خدایا! تو را قسمت می‌دهم به مقربین درگاهت مرگ ما را شهادت ما قرار بده.

با سلام خدمت خواهرانم، اى زینب‌هاى زمانه؛ امیدوارم که راه زینب کبرى را ادامه دهید و زندگى زینب کبرى را خوانده‌اید امیدوارم که راه زینب کبرى را ادامه دهید. چرا که شما با حرکت‌هاى خود نشان دهنده شهدا هستید. چرا که شما خواهران شهیدان و اسرا هستید.

خواهرانم! اگر جز راه حق پیشه کنید به خدا از شما راضى نیستم دوست دارم در هیئت‌هاى قرآن شرکت کرده و کتاب‌هاى مذهبى خوانده و در اسلام مردم را ارشاد کرده که حرف‌هاى شما مانند صحبت‌هاى حضرت زینب (ع) است و در دل‌ها اثر می‌گذارد.

خدایا! خداوندا! ما را یک لحظه به حال خودمان وامگذار.

با سلام خدمت دوستان عزیزم عزیزان بدانید که راهى را که شهدا می‌روند، حق است و امر امام عزیز را اطاعت کنید و امام را تنها نگذارید و امام را دعا کنید. عزیزانم با صبر و استقامت مقاومت کنید که پیروز و رستگار خواهید شد.

دوستانم جبهه‌ها را خالى نگذارید، مسجد‌ها را که سنگر است حفظ کنید و راه شهیدان را ادامه دهید و بدانید که ما با چشم باز راه را و همانند عاشقان به الله می‌رویم و امیدواریم که به آرزوى خود برسیم چرا که پاداش‌ها چنین است. در روز قیامت منتظر دیدن شما دوستانم هستم. دوستان عزیزم؛ سخت کوش باشید چرا که خداوند کسانى را که سختى را بر خود می‌خرند دوست می‌دارد.

با سلام خدمت فامیل‌هایم خاله‌هایم و عموى عزیزم و دایی‌ام.‌ای فامیل؛ برادرم رفت به اسارت و مادر و پدرم را تنها گذاشتید و ندیده گرفتید. تو را به خدا بعد از شهادت این بنده حقیر پدر و مادرم و همسرم را و فرزندانم را تنها نگذارید. چرا که همیشه دعاى خیر این جانب بر شما بوده است.

همسرم و خاله عزیزم بدانید که اگر می‌توانید فرزندانم را با همسرم پیش مادرم بمانند و در یک جا زندگى کنند مرا خوشحال کرده‌اید ولى اگر مشکل است همسرم پیش شما بمانند و فرزندانم را بزرگ کند به همان شکل که گفته‌ام به این جهت اگر پیش پدر و مادرم بمانند خوشحال می‌شوم، چون که جاى برادرم وحید را پر کرده و جاى مرا نیز پر خواهند کرد.

پدرم، مادرم، همسرم، خواهرانم و فامیل عزیزم و دوستانم اگر جسدم این چند استخوان و گوشت به دست شما نرسید، نگران نباشید. چرا که دوستانم خبر شهادت مرا به شما گفتند برایم ختم بگیرید.

بسیار مشکل است و راه زنده ماندن و این‌که جنازه‌ام به عقب برگردد بسیار مشکل است. مادرم و پدرم و همسرم، صبر پیشه کنید که پیروز در برابر ستمکار خواهید شد. امام حسین هم على اکبر داشت و هم على اصغر داشت و هم زینب کبرى و رقیه داشتند. پس به حال امام حسین سید شهدا (ع) گریه کنید. مادرم و پدرم در جلو مردم گریه نکنید در سر نماز گریه کنید در پیش مردم خوشحال باشید چرا که پسرانتان به راهى رفتند که باعث افتخار شما و اسلام و مسلمین است.

عاشقان امروز دیگر جلوه‌ها دارد حسین

هرکه از سر حسین آگه بود مجنون شود

دور از درک خلایق ماجرا دارد حسین

گو پریشان را علاج درد تو کربلاست

دردمندان را خدا داند دوا دارد حسین

خدایا اگر قرار است ما بمیریم مرگ ما را شهادت ما قرار بده.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار، از عمر ما بگاه و بر عمر رهبر افزا

والسلام

وصيتنامه اينجانب رضا ابوالحسنى در تاريخ شانزدهم بهمن ماه 1364، در دهكده ام نوشته شد.

 


نامه


نامه به یادگار مانده از شهید رضا ابو الحسنی 

نامه خود را به نام پروردگاري كه خلق كرد انسان را از خون بسته و براي اين موجود همه گونه وسائل رفاهي آفريد و به نام خدایی كه در دنيا به مشرك و مومن رحم مي كند و در آن دنيا فقط به مومن رحم مي كند و به نام خدایی كه بهترين مشقهاست و اگر كسي عاشقش شود، كسيست كه خيانت نمي كند و عاشقت مي شود. وقتي عاشقت شد تو را به سوي خودش مي برد و به شهادت مي رساند

با سلام به حضرت مهدي (عج) و با سلام نايب بر حقش نايب الامام خميني و با سلام به خانواده عزيزم

اميدوارم حالتان خوب باشد.

فقط دوست داشتم شما هم در كنار من بوديد. تا از اين جهاد بي بهره نمانيد ولي حيف كه شما نيستيد. پس از راه دور در اين جهاد شركت كنيد و سنگرهاي مسجد و دعاها و نماز جمعه را خالي نكنيد و ان شاالله نخواهيد خالي كرد.

خب ان شاالله تا سه چهار روز ديگر متوجه مي شويد منظور از مژده چيست و بعد كه آمدم مژدگانی را مي گيرم.

خب اجالتا خدانگهدار و تنها خواهشي كه دارم اين است كه نامه در جواب نفرستيد چون آدرس پست نام آدرس پادگان ديگر است بعداٌ درست مي كنم. پس نامه ننويسيد.

خدا نگهدار و روی همه را از راه دور مي بوسم .

نامه شهید رضا ابوالحسنی

 


آثار


کتاب «جنگ در مرخصی»؛ زندگینامۀ داستانی شهید جاویدالاثر رضا ابوالحسنی در هفت فصل و ۲۵۶ صفحه به همراه تصاویر، اسناد و وصیت‌نامۀ شهید، با قطع رقعی توسط انتشارات شهید کاظمی منشر شد.

نویسندگان: صادق عباسی‌ولدی، محمدحسین عباسی ولدی

برشی از کتاب:

رضا عرقش را پاک کرد و خشاب را جا زد. وقتی گلنگدن را می‌کشید، از آرپی‌جی‌زن پرسید: آماده‌ای؟

آرپی‌جی‌زن سر تکان داد. در یک لحظه هر دو از زمین بلند شدند. رضا روی دشمن رگبار بسته بود و آرپی‌جی‌زن از لابه‌لای نی‌ها، سنگر دشمن را نشانه رفته بود. یا علی گفت و شلیک کرد. خطا رفت. آرپی‌جی را از دوشش برداشت و آرام روی زمین نشست. خشاب رضا هم خالی شده بود. نشست کنار آرپی‌جی‌زن. «بعدی حتماً به هدف می‌خوره. سریع آماده‌ش کن.»

از جایش تکان نخورد. رضا نگاهش کرد. رد خون، از یقه تا بالای شلوار خاکی‌اش کشیده شده بود. رضا اسلحه‌اش را زمین انداخت و خم شد روی سینه‌اش. نبض آرپی‌جی‌زن را گرفت. حسش نکرد. آرپی‌جی را برداشت و مسلحش کرد. یکی از بسیجی‌ها که آمده بود کنارش، گفت: «این شیلکا‌ها رو خفه کنیم، کار راحت می‌شه.

کتاب “جنگ در مرخصی” زندگینامه شهید رضا ابوالحسنی

 


تصاویر


 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن