روحانی باجنبه!
خاطره حاج اکبر اسماعیلی
درباره مرحوم حاجآقا اسماعیلی (روحانی گردان علی اکبر)
قبل از عملیات کربلای ۸ یک جیپ لندروور به فرماندهی گردان علی اکبر تحویل داده شده بود. من به همراه علی ایرجی، سوار بر جیپ، داشتیم از محوطه گردان خارج می شدیم که حاجآقا اسماعیلی (روحانی گردان) سر رسید و گفت: “کجا می روید؟
پرسیدم: “شما کجا می روید حاج آقا؟”
جواب داد: “می خواهم بروم گردان امام سجاد.”
گفتم: “سوار شوید. می رسانیمتان.”
از آنجایی که جلوی ماشین، پر بود و جایی برای نشستن نبود، ایشان رفت در قسمت بار ماشین نشست!
اردوگاه کوثر،
اردوگاه کوثر؛ پر از تپه های رملی بود. از محوطه گردان که بیرون رفتیم، ماشین را گذاشتم توی کمک و به ایرجی گفتم: “محکم بچسب که می خواهیم تپه را برویم بالا!”
حاجآقا از پشت داد می زد: “پس کجا می روید؟!… چرا اینطوری می کنید؟!…”
ما هم آن جلو، از خنده رودهبر شده بودیم!
رفتیم بالای تپه و ایستادیم. حاجآقا که فهمیده بود خواستیم سربهسرش بگذاریم، با اخم گفت: “پیاده می شوم. من با شما نمی آیم”
من که می دانستم اگر او پیاده شود، آبرویمان پیش همه می رود، تهدیدش کردم و گفتم: “بخدا اگر پیاده شوی، با ماشین، زیر می گیرمت!”
خلاصه هرطور بود، حاجآقا را بردیم گردان امام سجاد و با کلی ماچ و بوسه، از دلش درآوردیم.
مرحوم حاجآقا اسماعیلی، حقیقتا مرد باجنبه ای بود. برای همین هم ما به خودمان اجازه می دادیم با او شوخی کنیم. او تا پایان جنگ، حتی یکبار هم ماجرای آن روز را به رویمان نیاورد…
روحش شاد و انشاءلله با شهدای گردان علی اکبر محشور باشد.