با ما در ارتباط باشید : 09199726467

دسته‌بندی نشدهیادها

عملیات والفجر مقدماتی

به روایت برادر حسین زینعلی

بسمه تعالی
گردان حضرت علی اکبر علیه السلام، لشگر 10 سید الشهداء علیه السلام
عملیات والفجر مقدماتی

مقدمه
با سلام، در راستای دعوت به جمع آوری سوابق گردان حضرت علی اکبر علیه السلام، خاطرات ناقص خویش از حضور گردان حضرت علی اکبر علیه السلام، در زمان عملیات والفجر مقدماتی، به شرح زیر، تقدیم میدارد.
با توجه به گذشت زمان طولانی، حدود 41 سال و ناقص بودن مطالب، از عزیزان مطلع، درخواست میگردد، با تذکرات خویش، نسبت به تکمیل و اصلاح اسامی و مناطق و …. ارشاد فرمایند.

حسین زینعلی

نمایی از مناطق تپه و ماهور غرب دزفول، اطراف سایت های راداری سابق و ...

نمایی از مناطق تپه و ماهور غرب دزفول، اطراف سایت های راداری سابق و …

متاسفانه هیچ عکسی از رزمندگان هم رزم، در این دوره، در اختیار ندارم و برای تکمیل متون نوشتاری، از تصاویر ارائه شده در سایت های اینترنتی، در باره عملیات والفجر مقدماتی، استفاده شده است.
آذر ماه 1361 ماموریت پدافندی گردان، در منطقه عملیات حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه، در ارتفاعات سلمان کشته وکهنه ریگ، بالای شهر مندلی عراق، پایان یافت و بچه ها به مرخصی رفتند.

سردار شهید، حاج کاظم رستگار، فرمانده تیپ، در زمستان 1361
از دی ماه همان سال، با بازگشت بیشتر نیروهای قبلی و حضور بسیجیان جدید، گردان حضرت علی اکبر علیه السلام و سایر گردان های تیپ، برای عملیات جدید، آماده می شدند.
در این مقطع زمانی، سردار شهید حاج کاظم رستگار، فرمانده تیپ 10 سید الشهداء ع، بودند و لکن سردار شهید موحد دانش، فرمانده قبلی تیپ، همچنان در کنار بچه ها، حضور داشتند.

مقر جدید گردان در غرب دزفول
در ابتدا، مدتی در چادرهای پادگان دو کوهه، نزدیک شهر اندیمشک، مستقر بودیم. هم چنین، برادر غفاری، مشهور به عمو غفار، فرماندهی گردان حضرت علی اکبر علیه السلام و برادر نودهی، فرماندهی گروهان ما را بعهده داشتند.
یک شب که حال جسمی من خوب نبود و قبل از اذان صبح، بیرون روی داشتم، به ناگهان سر و صدای زیادی، شنیده شد. وقتی در حال خروج بودم، اعلام شد که سردار شهید همت، بدون آنکه کسی متوجه باشد، گویا مشغول تمیز کردن محوطه دستشویی ها بوده که بعد از شناسایی، از آن خارج گردید.
سپس از پادگان دو کوهه خارج شدیم و به مقر گردان حضرت علی اکبر علیه السلام، در غرب دزفول، منطقه چنانه، بعد از تپه های محل سایت ها (رادارهای منهدم شده)، آزاد شده در عملیات فتح المبین، رفتیم و مقدمات آماده سازی نیروها، شروع شد.
گفتنی است، هر بار که ما برای مرخصی کوتاه مدت، به شهر مقاوم دزفول می رفتیم، توسط اهالی خونگرم این شهر (به روایت این روزها، سلطان موشک باران!)، خجالت زده میشدیم.
زیرا اغلب از ما، با لباس بسیجی و نظامی، وجه تلفن راه دور را نمیگرفتند. اگر برای غذا یا خرید اجناس ضروری اقدام میشد، معمولا از رزمندگان، هیچ پولی دریافت نمی کردند و همواره اصرار به دریافت وجوه، از طرف ما بود.
چند بار نیز به، به زیارت مرقد حضرت دانیال نبی ع، شهر شوش رفتیم که هنوز آثار تخریب نوک بارگاه مخروطی شکل آن، تعمیر نشده بود.
از آنجائیکه بسیاری از نیروهای گروهان قبلی ما، دارای سابقه جبهه بودند و از اینکه، بعد از عملیات محدود حضرت مسلم بن عقبل علیه السلام، بعنوان نیروی پدافندی، در منطقه حاضر شده بودند، به فرماندهان خود، ابراز ناراحتی و اعتراض میکردند.
لذا اعلام شد که انشاء الله این بار، شما نیز، بعنوان نیروی خط شکن خواهید بود و …
در نزدیکی محل چادرهای ما در چنانه، یک محوطه ای بود که نیروهای عراقی در ابتدای جنگ، با حفاری در دو طرف یک دره متوسط، با فاصله حدود 80 متری، دو پایه فلزی بزرگ، در زمین، ایجاد کرده بودند.

و بین آنها نیز، 2 سیم بکسل در دو طرف، و فاصله حدود 2 متر، نصب شده بود.
طبق گفته بچه های مطلع، بعثی ها بعد از اشغال منطقه در اوایل جنگ، فکر میکردند که برای همیشه، این مناطق، در اختیار آنها خواهد ماند و لذا از این سیم ها، بعنوان محلی برای آموزش راپِل و … استفاده می کردند!.
لذا نیروها خیلی تمایل داشتند که به هر علت، به این منطقه بروند و از روی سیم ها عبور کرده و نوعی اعتماد به نفس، برای همه بوجود می آمد.

گروه مخابرات و بیسیم گردان
با توجه به سابقه قبلی، در زمان سازماندهی جدید گردان، به همراه تعداد دیگری از نیروهای جدید، بعنوان گروه مخابرات و بیسیم گردان، انتخاب شدیم و چادر مخصوص داشتیم.
مدتی در حال آموزش تکمیلی و آشنایی با هم و دوره انواع رمز های مکالماتی، با بیسیم های PCR-77 بودیم. البته رزمندگان قدیمی می دانند که، بچه های ما، خیلی نکات امنیتی و … را رعایت نمیکردند.
لذا شیوه مکالمه و ارسال پیام ها، اغلب با نوعی ابتکارات شخصی و استفاده از انواع جملات عرفی، همراه بود. به خصوص در زمان های بحرانی، که خود فرماندهان از بیسیم استفاده میکردند، داستان خودش را داشت!.
عجیب آنکه، دو یا سه نفر از بچه های جنوب شهر تهران، اعلام کردند که ما میتوانیم در مواقع مهم، از زبان زرگری، با یکدیگر استفاده کنیم که توسط مترجم عراقی یا حتی اشخاص دیگر، قابل فهم نیست!

جهت اطلاع، در این شیوه، دو یا چند حرف اغلب ثابت، به تمام کلمات، بعد از حرف اول یا دوم آن کلمه، اضافه میشود که در صورت سریع گفتن کلمات، فهم آنها خیلی سخت می باشد.
از آنجائیکه، من نیز، قبلا در محل سکونت، با زبان زرگری! آشنا بودم، از شیوه اضافه کردن دو حرف «س» و «گ» در کلمات، در تمرین با آنها، از این روش استفاده میکردیم که برای بقیه بچه ها، خیلی عجیب بود!
با توجه به آشنایی قبلی با فرمانده گروهان (برادر نودهی از نیروهای سپاه، گردان 9 سابق) در زمان حضور در منطقه پدافندی، به تقاضای وی، بعنوان بیسیم چی گروهان، نزد ایشان برگشتم.
طبق روال آنزمان، فرمانده گروهان، فقط یک بیسیم چی، برای ارتباط با فرماندهی گردان و سایر گروهان های هم ردیف خود، با اعلام موج قابل استفاده اصلی و موج های شرایط اضطراری، در اختیار داشت.
البته فرماندهی گردان، دو بیسیم چی اصلی دارد. یکی برای ارتباط با گروهان ها و دیگری برای ارتباط با فرمانده تیپ یا محور و ارتباط با گردانهای هم طراز، استفاده میگردد و فرماندهی تیپ و محور تا قرارگاه، نیز معمولا به همین شیوه بودند.
آتش گرفتن چادر مهمات گردان
یک روز، در هنگام غروب، گفته شد که چادر مهمات گردان، آتش گرفته است. بچه ها با هجوم به سمت آن، با استفاده از بیل و سطل برای خاک پاشی و … برای خاموش کردن، رفتند.

وضعیت امروزی منطقه رملی فکه، کاروان راهیان با نور
متاسفانه کپسول ضد حریق وجود نداشت و بعد از مدت کوتاهی و با شروع تاریکی شب، آتش زبانه گرفت. در ابتدا، بچه ها، به حرف نیروهای های قدیمی که، به زودی مهمات و فشنگ و … منفجر خواهد شد، کنار بروید، اهمیت نمیدادند!
لکن با شروع انفجار فشنگ ها (به خصوص فشنگ های رسام که خط قرمز خوبی در شب، ایجاد میکردند!) به دلیل شعله زیاد آتش و یک انفجار شدیدی، گویا ناشی از سوختن خرج گلوله های آر پی جی بود، بچه ها به تپه های اطراف، فرار کردند! و تا نزدیکی اذان صبح، انفجارهای مکرر و آتش سوزی، ادامه داشت.

حضور در منطقه عمومی فکه
با توجه به شرایط بعد از شکست عملیات رمضان و فشار روانی بر نیروهای نظامی، برای تکرار عملیات های بزرگ فتح المبین و بیت المقدس، همه در انتظار شروع یک عملیات گسترده بودند.
در بهمن ماه، با توجه به کامل شدن دوره آمادگی و پیاده روی ها و به خصوص چند مانور کوچک و … همه چیز آماده اجرای عملیات جدید بود.
لذا با اعلام فرماندهی و تحویل ساکها به چادر تعاون گردان، از محل عقبه، با کامیون های 10 تُن، به سمت منطقه عمومی فکه، محوطه کویری و رَملی، اعزام شدیم.
به ما، چند صفحه کد خاص، برای استفاده از بیسیم، در زمان عملیات، داده شد. هم چنین، یک چراغ قوه، برای مطالعه برگه کد ها، در شب، داشتیم که برای کم کردن و مناسب کردن نور، داخل شیشه آنها، چند لایه روزنامه، قرار دادیم. فرمانده ما نیز، از این شیوه برای مشاهده کالک عملیات در شب، استفاده میکرد.
البته خاک منطقه محل استقرار نیروها، رَملی و خیلی ناجور، بود. گاهی اوقات، تا بالای مچ پا و شاید بیشتر، به داخل شِن ها میرفت و پیاده روی، بسیار کُند و با زحمت بود.
در چند روز اقامت نیروها در این منطقه، چون از قبل، هیچ گونه آمادگی استقرار نفرات وجود نداشت، بچه ها بعد از شروع بمبارانها برای کندن جان پناه و … بیشتر درختچه های کاشت شده برای جلوگیری از توسعه کویر، تخریب شد.

بمباران هوایی شبانه و روزی
با حضور در منطقه عمومی فکه، که در اطراف ما نیز، نیروهای سایر لشگرها، حضور داشتند، هواپیماهای عراقی، چندین بار، آنجا را بمب باران کردند.
لذا تلفات (شهادت و زخمی شدن، تعدادی از نیروها و نیز انهدام برخی تجهیزات) بوجود آمد. این امر، نشانه آگاهی دشمن از مسائل عملیات والفجر مقدماتی بود.
حتی برخی شبها، حمله هواپیماهای عراقی ادامه داشت. به خصوص یک شب که صدای شلیک توپ های 23 میلیمتری و ضد هوایی، زیاد و طولانی شد، جنگنده عراقی نسبت به پرتاب منورهای مخصوص هوایی، در منطقه اقدام کردند.

به نحوی که مثل شلیک نورافشانی جشن ها، تمامی محل استقرار نیروها، شاید نزدیک به یک ربع ساعت، به صورت کامل روشن شد.
هم زمان، نسبت به بمباران منطقه با بمب های خوشه ای، اقدام شد که بعد از انفجار اولیه، خط سیر حرکت بمب ها فسفری کوچک به اطراف، کاملا مشخص بود.
بچه ها نیز، با بیرون آمدن از سنگرها، در مناطق رملی، پراکنده شدند. گویا دشمن موفق شده بود که محل استقرار نیروهای برخی لشکرها را، مورد اصابت قرار دهد. به نظرم، حداقل از محوطه استقرار گردان ما، تلفاتی گزارش نشد یا من متوجه نشدم.

Image processed by CodeCarvings Piczard ### FREE Community Edition ### on 2018-02-06 06:15:09Z | http://piczard.com | http://codecarvings.com

هم چنین، یک روز، در زمان بمباران عراق، یک فروند هواپیمای جنگی دشمن، با آتش پدافند هوایی، ساقط شد که هنوز لحظه سقوط هواپیمای آتش گرفته، به یاد مانده است.
بعلاوه یک زمانی، ناگهان مشاهده شد که دو فروند هواپیمایی جنگی ایرانی، به نظر اف 4، برای بمباران اهدافی در خاک عراق، در ارتفاع بسیار پائین، در حال حرکت به سمت مرز بودند. شاید تمامی بچه ها، که بیرون بودند، برای آنها دست تکان می دادند و ابراز احساسات میکردند.
آمادگی اجرای عملیات و توقف آن
دو یا سه روز قبل از حرکت به خط، در مقر گردان برای اعزام به منطقه رملی، برای توجیه عمومی نیروها در عملیات، از ویدیو و تلویزیون، استفاده شد، که برای ما تازگی داشت.
در فیلمی که در آن، سردار شهید حاج همت، با سخنرانی، روی نقشه عمومی منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی، جهت کلی حرکت به سمت شرق شهر العماره عراق، در چند مرحله، توضیح داد.
قرار بود، بعد از مرحله اول شکستن خطوط مقدماتی و پیشروی توسط تیپ 27 حضرت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و سایر نیروهای مرحله اول،
در مرحله دوم، نیروهای تیپ 10 سیدالشهداء ع (و علی القاعده، گردان حضرت علی اکبر علیه السلام) و دیگران، در ادامه آن، برای رسیدن به اهداف بعدی عملیاتی، اقدام نمایند.
لکن با مشکلات پیش آمده و به خصوص شهادت نیروهای گردان کمیل و …، محاصره نیروهای حمله کننده در کانال ها،
و اخبار نا امید کننده از وضعیت جبهه، توقف ادامه عملیات، بوجود آمد و متاسفانه اهداف اولیه پیش بینی شده در عملیات والفجر مقدماتی، تحقق نیافت.
دلایل توقف عملیات نیز، مواردی مثل اطلاع کامل دشمن، گویا اقدام برخی منافقین نفوذی در واحد اطلاعات و عملیات و بردن نقشه ها برای عراقی ها، وضعیت سخت زمین رملی، تغییر دیدگاه عملیاتی ارتش عراق، در استفاده خیلی زیاد و بیشتر از میادین مین و به خصوص احداث کانال و سیم خاردار،
و تاکتیک گذاشتن نیروهای معمولی در خط اول، عقب نشینی ابتدایی و سپس با استفاده از نیروهای ویژه و مخصوص، برای تک های شدید و محاصره نیروهای پیشروی کننده و بمباران های شدید عقبه و مسیرهای تدارکاتی و …
در مسئله عدم الفتح یا بهتر است با پذیرش واقعیت، شکست عملیات والفجر مقدماتی، میتوان اشاره کرد.
هم چنین، بعدها نیز، متوجه شدیم که دیدگاه برخی فرماندهان عملیاتی لشگرها (سردار شهید کاظم رستگار و….)، نوعی اختلاف سلیقه اجرائی با فرماندهی ارشد، وجود داشته است.
در جایی اعلام شد که حتی سردار شهید حسن باقری (فرماندهی قرارگاه اصلی و مسئولیت اطلاعات و عملیات) موافق اجرای عملیات والفجر مقدماتی به آن صورت، نبودند.
که ایشان در مورخ 9/11/1361 در حین شناسائی مستقیم در جبهه فکه،برای اجرای عملیات در پیش رو (تاریخ عملیات والفجر مقدماتی 19 بهمن ماه)، به شهادت رسیدند و …

رفتن به خط اول و بازگشت به عقبه!
بعد از چند روز اقامت در محل رملی، یک روز نزدیکی غروب آفتاب، از طرف فرماندهان اعلام شد که تمامی نیروها، با آمادگی کامل رزمی و برداشتن مهمات اضافه جنگی و … آماده اعزام و عملیات در شب باشند.
به سرعت و سوار بر وانت ها، به سمت منطقه درگیری عملیات والفجر مقدماتی، در منطقه عمومی فکه، رفتیم.
بعد از پیاده شدن، در ابتدای شب و تلاش برای سکوت کامل، به سمت خاکریز نزدیک خط اول، حرکت شد. در کنار ما و جلوی ستون، برخی فرماندهان قبلی، بعنوان نیروهای اطلاعات و عملیات، حضور داشتند.
بعد از استقرار درکنار خاکریز ها، و انتظار برای حرکت به سمت دشمن، رفت و آمد پیک ها و فرماندهان و … تا طلوع فجر، دستور حرکت، داده نشد. قبل از روشن شدن هوا نیز، گفته شد در پشت خاکریز و سنگرهای موجود، پناه گرفته شود.
یک روز کامل، در آنجا حضور داشتیم. هر چند در زمان حرکت در ابتدای شب، شلیک خمپاره و درگیری کلی نظامی در منطقه جریان داشت.
ولی از ابتدای صبح زود، گویا عراقی ها با اطلاع قطعی از جابجائی نیرو و حضور گردان در خط، مبادرت به اجرای آتش بسیار شدید خمپاره، توپ و کاتیوشا و …. در اطراف خاکریز محل استقرار، اقدام کردند.

شدت اجرای آتش عراقی ها در آن روز، به نحوی بود که برخی مواقع، تا دقایق طولانی، شاید بیست دقیقه یا بیشتر!، امکان بلند شدن و رفتن به بیرون از سنگر، بدون احتمال جدی مجروحیت یا …، وجود نداشت.
زیرا انفجار های پشت سرهم، بدون فاصله، انواع گلوله های ادوات سنگین، صرف نظر از دود و صدای ناشی از حرکت گلوله ها و سپس انفجار آنها، و انتشار مداوم قطعات ترکش های گلوله های نزدیک، مثل نقل و نبات، با صدای خاص ویز ویز! از بالای سر بچه ها، به کیسه شن سنگرها و خاکریز اطراف اصابت میکرد و باعت پارگی و ریزش خاک میگردید.
خوشبختانه، حداقل حسب خاطره مبهم بنده، هیچ کدام از خمپاره ها و … داخل سنگر های گروهان ما، منفجر نشد. لکن گفته شد (شاید در مکالمات بیسیم)، شدت آتش عراقی ها، منجر به تلفات، شده است.
این مطلب، نشان میداد که دشمن، حتی از جزئیات حرکت گردانها و … اطلاع کامل دارد.
به هر تقدیر، به نظرم، در بعد از ظهر آن روز، دستور برگشت ما به سمت عقبه، داده شد، که با مشکلات شدید ناشی از کمبود وسایل حمل و نقل و ناراحتی همه از وضعیت توقف عملیات و … به زحمت به مقر اصلی گردان، برگشتیم.
چند روزی همه در ناراحتی وضعیت بوجود آمده بودیم و البته امیدوار بودیم، شاید دوباره به خط اعزام شویم. لکن با شروع اسفند 1361 مشخص بود که امکان ادامه عملیات، وجود ندارد و لذا نیروهای گردان حضرت علی اکبر علیه السلام نیز، به مرخصی رفتند.

با آرزوی علو درجات تمامی شهداء، از خدوند منان، امکان استمرار حرکت در مسیر ایشان و همراهی با آنان را، برای همگی، مسئلت می گردد.
هم چنین از عزیزانی که اطلاعات تکمیلی دارند، خواهشمند است از طریق حساب شماره تلفن 09121783011 در واتس آپ، ارشاد بفرمایند.

حسین زینعلی

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن