اهل سحر
به قلم: حاج مجید چگینی
درباره شهید علیرضا آملی
روزها و شب های اردوگاه قلاجه، برایم یادآور احوالات معنوی آن عارف متهجدی است که از طریق سجده های سحرگاهان به معدن عظمت ربانی راه یافت…
تعقیبات نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشای او آنقدر طولانی بود که اگر منتظرش می ماندیم، ناهار و شاممان از دهان می افتاد و البته گاهی در انتظارش می ماندیم و گاه…. اما او همیشه همان بود که بود. زمانی بس طولانی سر به مهر می ماند و ناله های سوزناک و عارفانه او نه تنها در فضای عطرآگین گردان، بلکه در تمام آسمان طنین انداز می شد و بیش از اهل زمین، مسجودیان آسمان با ندای او اونس گرفته بودند.
***
از برکات تهجد هر نیمه شب او در دل تاریکی شب و نزدیک سحر، یکی هم، آن بود که توفیق نماز صبح اول وقت را نصیب غافلانی چون من می کرد – آنگاه که صدای راز و نیایش که از چادر مجاور بر می خاست- از خواب بر می خاستم. صبح هایی را که خود از خواب بر می خاستم، نیز از چهره خون رنگ و بارانی اش به عیان آثار تهجد و شب زنده داری قابل مشاهده بود و گواه دیگری بر جمع مجاهدانی که در میقات جهاد و شهادت جمع بودند، همانهایی که اهل سحر بودند و اینها همه تقریباً بر من ثابت کرد که نماز شب، از او فوت نمیشود.
سردار شهید گمنام «علیرضا آملی»، فرمانده فرزانه گروهان نصر از گردان حضرت علی اکبر(ع) لشگر ده سیدالشهدا(ع) پس از سالها رشادت و فداکاری و در حالی که بارها در عملیات های مختلف افتخار جانبازی را در کارنامه درخشان خود داشت، پس از کسب رضایت از مادر بزرگوارش برای نیل به شهادت، سرانجام به آرزوی دیرینه اش دست یافت و در حماسه کربلای 5 به فتح الفتوح وصال نائل آمد و مسجود درباریان مقام محمود ایزد قرار گرفت. روحش قرین و هم نشین ارباب بی کفن و راهش چراغی فروزان برای همرزمانش.
* منبع: (این متن به قلم مجید اسکویی با اندکی تغییر، سال 1374 در ستون “با علمداران عشق” روزنامه کیهان چاپ شده است.)
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
زآه شرربار این قفس را
برشکن و زیر و زبر کن
بیاد ناله های سحرگاهان علیرضا در حسینیه گردان