خاطره ای از خواهر بزرگتر شهید علی قربانی   علی را، برادرم را، آورده بودند تا بسپاریمش به خاک!… عزیز دلمان را باید در آغوش

شهید علی قربانی به قلمِ جانباز مجید اسکویی   اهل ورامین بود؛ سرزمین السابقون انقلاب. رسم وفاداری و جانبازی را از اهل دیار خود آموخته

شهید علی قربانی به روایتِ جانباز رضا آقاحسینی (هم‌رزم و هم‌محل شهید)   عبادتگاه با رفتن به جبهه، علی رفته بود در فاز معنوی. نماز

پیام سردار حاج حمید تقی زاده (فرمانده گردان حضرت علی اکبر علیه السلام) به مناسبت یادواره مجازی “شهید علی قربانی” در سایت گردان بسم الله

فیلمی که در آن شهید علی قربانی و مرحوم علی نیاکان، به مزاح خود را جابجا معرفی می کنند شهید علی قربانی می گوید: من

شهید علی قربانی به روایت آقای نعیمی   به عملیات کربلای 1 ، تنها دو روز مانده بود که من تازه رسیدم به اردوگاه قلاجه.

خاطره‌ای از خواهر شهید علی قربانی   علی عاشق دوچرخه بود. وقتی کلاس پنجم بود، پدرمان قول داد اگر نمراتش خوب شود، برایش دوچرخه بخرد.

مصاحبه با اقای محمدرضا اعوانی درباره شهید علی قربانی   من و علی از کودکی با هم دوست و همسایه بودیم و در ادامه با

شهید علی قربانی به روایت همسر برادرش علی با آنکه برادر همسرم بود، اما به چشم برادرشوهر نمی دیدمش. انگار برادرم بود… بعضی وقتها اسلحه

شهید علی قربانی به روایت خواهر بزرگ شهید   حق با تو بود! دانش آموز سوم راهنمایی که بودم، با دختری دوست بودم که علی

شهید علی قربانی به روایت خواهر شهید   چرا ما شهید نمی‌دهیم؟! دانش آموز دبیرستان بودم. بعضی چیزها را می‌فهمیدم، بعضی چیزها را هم نه.

شهید علی قربانی به روایتِ جانباز رضا آقاحسینی پشت خط من و علی قربانی هم‌مدرسه‌ای بودیم. پاتوق‌مان پشت خط راه‌آهن بود. اغلب آنجا‌ می‌نشستیم و

شهید علی قربانی به روایتِ امام جماعت مسجد رضویه ورامین  (حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا راشدی)   ریشۀ بزرگی و بزرگ‌منشیِ شهید علی قربانی را

شهید علی قربانی به روایتِ حاج غلامعلی قربانی (پدر شهید)   علی از من که بابایش بودم، خیلی بالاتر بود. خوبی اش را وامدار مادر

شهید علی قربانی به روایت خواهر بزرگ شهید   وقت اذان صبح… مادرمان 5 فرزند داشت، اما علی را طور دیگری دوست داشت. گاهی به