یادها
-
دعوایی که ختم به خیر شد…
خاطره برادر اکبر اسماعیلی در مأموریت پدافندی فاو؛ من مسئول مخابرات گردان حضرت علی اکبر علیه السلام بودم. چون…
بیشتر بخوانید » -
“شیرمرد”؛ همچون “نام خانوادگی”اش!
دلنوشته برادر “سعید مومنی” درباره شهید “مسلم اسدی” بعد از عملیات تکمیلی کربلای ۵ که نزدیک سال نو بود، اکثر…
بیشتر بخوانید » -
یادگار ارزشمند
خاطره محمود روشن (نویسنده) درباره شهید جلال شاکری پیش از عملیات کربلای یک، یکروز در حسینیه گردان علی اکبر،…
بیشتر بخوانید » -
چند ورق از داستانِ عبدالحسین
خاطره برادر محمود خانی درباره شهید عبدالحسین داستان دفتر هر یک از شهدا را که بازکنیم و ورق بزنیم،…
بیشتر بخوانید » -
“گ” مثل “گل”؛ “گل” مثل “رضا”
خاطره برادر حبیب فردی درباره شهید رضا درجزینی مرحله دوم عملیات کربلای 1 در پیش بود… به همراه دیگر…
بیشتر بخوانید » -
من آمدم سر قرار!
خاطره برادر یزدان روشنائی درباره شهید مجتبی عباسی مجتبی از بهترین دوستان من بود. ما در کودکی در شهرری…
بیشتر بخوانید » -
شوخی بی شوخی!
خاطره برادر سید حسن حسینی درباره فرمانده گردان؛ حاج حمید تقی زاده حاج حمید تقیزاده (فرمانده گردان حضرت علیاکبر…
بیشتر بخوانید » -
بیا ولی!
گردان خاطره برادر مصطفی بیات درباره شهید ولی الله محمدی مرحله تکمیلی عملیات کربلای پنج بود… من جزء نیروهای…
بیشتر بخوانید » -
هوای داداشم را داشته باشید…
خاطره برادر حبیب فردی درباره شهید داود محسنی قبل از عملیات کربلای یک، خودم را به اردوگاه قلاجه رساندم…
بیشتر بخوانید » -
رجزخوانِ کربلای شرهانی
خاطره برادر رضا تقی زاده درباره شهید غلامرضا خیری پور غلامرضا خیری پور؛ که ظاهرأ از پرسنل راه آهن…
بیشتر بخوانید »