یادها
-
مستِ بوی شلغم!
خاطره کاظم بصیر از عملیات کربلای 4 بوی سیر و شلغمی که توی قابلمه روی چراغ والر…
بیشتر بخوانید » -
بصیرت
خاطره برادر کاظم بصیر از عملیات کربلای 4 تاریک شب و سکوت وحشتناکی کل منطقه را فرا گرفته بود……
بیشتر بخوانید » -
گوشه نشین!
خاطرهی ابوالفضل کاهه درباره شهید مهدی عیناللهی شهید مهدی عین اللهی بسیار بزرگوار بود، آنقدر که اگر غریبه…
بیشتر بخوانید » -
جشن حنابندان
روایت کاظم بصیر از جشن حنابندان پیش از عملیات کربلای 4 عجیب بود!… یک تشت و مقداری حنا، چنان شور…
بیشتر بخوانید » -
حسن بیا کنار!…
خاطرۀ جانباز احمد میرعلی پور: درباره شهید «حسن کلانتر» شهید حسن کلانتر، هممحل ما بود. پدر او؛ آیت الله…
بیشتر بخوانید » -
روزیِ رزمندگان
خاطرۀ جانباز احمد میرعلی پور: درباره تدارکات مدتی که برای عملیات رفته بودیم به منطقه «حاج عمران»، من…
بیشتر بخوانید » -
دستم را می گذاشتم توی ساک و می رفتم جبهه!…
خاطرۀ جانباز احمد میرعلی پور: در همان اولین اعزامم به جبهه که سال 1362 بود، دستم قطع شد.…
بیشتر بخوانید » -
پیشبینی درست…
خاطرۀ آقای افضلی: درباره شهید کامران (عباس) علیحسینزاده اواسط بهار سال 1365 بود. ماموریت پدافندی مان در فاو…
بیشتر بخوانید » -
حسین بی نماز!
خاطرۀ آقای حمید پارسا: به «گردان علیاکبر» مأموریت داده شده بود که برای پدافند (یعنی حفظ مواضعی که…
بیشتر بخوانید » -
تاکسی دربست
خاطرۀ آقای «اکبر اسماعیلی»: درباره «شهید علی معروف خانی» «گردان علی اکبر» به منظور آمادگی برای عملیاتی که…
بیشتر بخوانید »