شهید مسعود پناهی
شناسه
نام: مسعود
نام خانوادگی: پناهی
نام پدر: محمد
نام مادر: سیده مهرانگیز میر
ولادت: 1 دی 1346
سن: 19 سال
تاریخ شهادت: 23 دیماه 1365
محل شهادت: شلمچه
عملیات: مرحله دوم کربلای 5
یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر
مزار: کرج – امامزاده محمد
سایر اطلاعات: برادران ایشان “اکبر” و “سعید” نیز به فیض شهادت رسیده اند.
سایر موارد مربوط
مادر سه شهید
خداوند به خانواده پناهی 4 پسر و 2 دختر عطا کرده بود. مهرانگیزخانم، اولین فرزندش را در سال 1340 به دنیا آورد. او درآمدی که از خیاطی به دست می آورد را خرج لباس و كيف و كتاب بچه ها مي كرد.
بعد از شهادت سه فرزندش، تصميم گرفت با اجراي سخنرانيها، فرهنگ شهادت را اشاعه دهد.
روزي در حين سخنراني دعايي كرد:
«خدايا روزياي كه در بهشت به فرزندانم ميدهي، به من هم عطا كن؛ من فقط 6 كلاس سواد دارم و چيز زيادي نمي دانم؛ زبانم را گويا كن و بگذار حرفهاي تو، از زبان من جاري شود.»
مادر شهیدان، همان روز سخنراني قرايي كرد و بعدها متوجّه شد كه ميتواند شعر بگويد.
دور افكن اين ني خاموش را
گوش كن فرياد نوشانوش را
گوش كن تا بشنوي كه واي حق
نغمه هاي لا اِلَه اِلاي حق
«اكبر» در ماههاي ابتدايي شروع جنگ تحميلي در كرخه نور به شهادت رسيد. در ادامه راه او، برادرانش سر از پا نشناختند؛ «سعيد» فروردين ماه 1361 در عمليات فتح المبين و «مسعود» در ديماه 1365 در كربلاي5 در بهشت خدا ميهمان برادر شدند.
نمونه ای از سروده های سیده مهرانگیز میر؛ مادر شهیدان پناهی، که پس از شهادت سه فرزندش، شاعر شده است:
کعبه امشب نورباران می شود کعبه زایشگاه یاران می شود
کعبه امشب پایه محکم می کند قدرت حق را مجسم می کند
کعبه امشب دُردها صافی کند کعبه امشب دَردها شافی کند
اخبار مربوط به شهید مسعود پناهی
- دیدار استاندار البرز با خانواده شهیدان پناهی (شهیدان: مسعود، سعید و اکبر پناهی)
- چاپ سرودههای مادر شهیدان پناهی
استاندار البرز، دکتر محمدعلی نجفی، ضمن دیدار با خانواده شهیدان پناهی، استاندار البرز با اهدا لوحی از پدر و مادر شهیدان پناهی تجلیل به عمل آورد.
مادر شهیدان پناهی که پس از شهادت فرزندان خود شاعره شده است، در این دیدار گزیدهای از سرودههای خود را تقدیم استاندار کرد، دکتر نجفی هم پس از شنیدن سرودههای مادر شهیدان پناهی خواست تا این سرودهها بهصورت مجلد زیر چاپ برود.
مسعود به همراه مهدی سرپاس حمید جهانبخش به گردان علی اکبر آمدند گردان در مرخصی بود فقط چادر ما پذیرای نیروهای گردان بود از لحظه ای که او رو را دیدم با سن کمش نشان از مردانگی و شجاعت بود انگار سالهاست درس عرفان را در جبهه هااموزش دیده