کشیدهای که رئیس بیمارستان، توی صورت رزمنده خواباند!
خاطره سید حسین اخلاقی
یکبار تشییع یکی از شهدای محل بود. من آن زمان مجروح و در بیمارستان بستری بودم. دلم گرفته بود از اینکه نمی توانم در مراسم حضور داشته باشم.
شهید مسلم اسدی و چند نفر دیگر از بچه ها آمدند بیمارستان و به زور اجازه چند ساعت مرخصی مرا گرفتند، فقط به اندازه ای که بتوانم در تشییع شرکت کنم.
با خوشحالی، عصا به دست، از بیمارستان به بهشت زهرا رفتم.
روز بعد از تشییع، با همان وضعیت، به منطقه رفتم! و دوباره یک تیر به پایم و ترکشی هم به سرم اصابت کرد.
از بدشانسی، دوباره مرا به همان بیمارستان (بیمارستان اختر تهران) منتقل کردند.
نماینده بنیاد آمده بود بالای سرم که همان موقع، رئیس بیمارستان هم رسید. تا مرا دید، یک کشیده خواباند توی صورتم!
نماینده بنیاد خیلی ناراحت شد و گفت این چه کاری است؟!…
دکتر گفت: خودش می داند! من در قبال او مسئولیت دارم. او 4 ساعت از ما مرخصی گرفت که برود به مراسم تشییع دوستش، اما رفت منطقه!…
به دکتر حق می دادم. او نسبت به من دلسوز و مسئولیت پذیر بود.