با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

روی خونین… همچو مولا…

 

مصاحبه  «مصطفی بیات»

درباره شهید مسلم اسدی

 

مصطفی بیات

عملیات کربلای 8 بود…

منطقه لو رفته بود و دشمن آتش بسیار سنگینی روی سر بچه ها می ریخت. از زمین و زمان گلوله می ریخت…

آقا مسلم دستور داد برویم در سنگرها پناه بگیریم تا بچه های تخریبچی برسند و معبر را باز کنند. من و آسید مجتبی محمدی که سر ستون بودیم در برگشت، شدیم ته صف و آخرین سنگر نقطه رهایی نصیبمان شد.

رفتیم توی سنگر نشستیم و منتظر ماندیم. یکساعت و نیم گذشت و کسی سراغمان نیامد!

آتش دشمن همچنان ادامه داشت. به همراه آسید مجتبی از سنگر خارج شدیم ببینیم چه خبر است که فهمیدیم بچه ها ساعتی است رفته اند و مشغول نبرد شده اند، اما فراموش کرده بودند ما را که در آخرین سنگر بودیم صدا بزنند.

با عجله به طرف خط دشمن دویدم. رفتیم تا رسیدیم به دژ. بچه ها توی کانال دژ نشسته بودند. برخی شهید و برخی مجروح شده بودند. درگیری هنوز ادامه داشت…

مسلم آمد…

با او چشم در چشم شدم. نگاه نافذ و پر محبتش 30 ثانیه ای خیره شد به چشمانِ شرمنده و سرِ افکنده ام. زبانش چیزی به من نگفت اما نگاهش از من می پرسید «کجا بودی؟… از تو انتظار نداشتم دیر برسی!»

دیر رسیده بودم.

درگیری تن به تن تقریبا تمام شده بود. با التماس گفتم «حاجی بذار من برم..»

گفت «نه. هیچ جا نرو.»

خودش رفت.. من هم که افسوسِ دیر رسیدن، گلویم را فشار میداد، نتوانستم تحمل کنم و دنبالش حرکت کردم.

ایستاد، رو کرد و با لحنی تشر گونه صدا زد: «مگه نگفتم نیا! وایسا من میرم برمیگردم بعدش با هم میریم..»

 

رفت…

به فاصله‌ی حدود 40 دقیقه بعد بود که خبر شهادتش آمد…

کانال را دویدم و جلو رفتم. 20 متر آخر دیدمش. پیکر را که داخل پتو بود کشیدم و به گوشه ای آوردم.

بدن گرم بود. چیزی از شهادتش نگذشته بود. همینطور که خون از سرش جاری بود، دستی به صورتش کشیدم. دوربینی که همیشه همراهم بود را بیرون آوردم و عکسی ماندگار از پیکر مطهرش ثبت کردم.

شهید مسلم اسدی به آرزویش رسید. شهادت؛ آرزوی او بود. حتی نحوه‌ی شهادتش هم باب میلش شد.

همیشه به حالت شوخی میگفت: «این قناسه زن ها که میزنن به سرت، یه صدای بشکن میده و درجا میری…»

او واقعا علاقه داشت که ناحیه اصابت و نحوه‌ی شهادتش از ناحیه سر باشه و مثل مولایش امیرالمونین (ع) به شهادت  برسد..

به حق که مانند مولایش “شجاع” و “پاک” و “خوشرو” بود.

 

 

 

 

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن