شهید حسین مولایی
شناسه
نام: حسین
نام خانوادگی: مولایی
نام پدر: صفر (فوت: 1400)
تاریخ ولادت: 1343
محل ولادت: زنجان
مجروحیت: 17 تیر 1365
شهادت: 26 تیرماه 1365
محل شهادت: مهران – قلاویزان
عملیات: مرحله دوم کربلای 1
یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر
زندگینامه
حسين مولائي به سال 1343 در شهر زنجان دیده به جهان گشود. 4 ساله بود كه به همراه خانوادهاش به شهرستان كرج نقل مكان كردند.
با تاثیر از فضاي معنوي خانه، در 4 سالگي نماز را آموخت و از 7 سالگي روزه ميگرفت. از همان كودكي علاقه شديدي به مسجد و روحانيت داشت.
اوايل سال 56 او در كلاس دوم راهنمائي درس ميخواند که فعالیتهای انقلابی اش را آغاز کرد.
او پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي مبارزه با مزدوراني كه در كردستان غائله بپا كرده بودند و مسلحانه به جنگ حكومت نوپاي مردمي برخاسته بودند، عازم كردستان شد.
با شروع جنگ، پس از يك دوره آموزش رزمي، به نبرد با مزدوران بعثي پرداخت.
سال 63 ازدواج نمود كه حاصل اين زندگي كوتاه؛ دختري است به نام زينب.
سرانجام وی در سحرگاه 17 تيرماه 65 در عملیات آزادسازی مهران مجروح شده و در سحرگاه 26 تیرماه در بیمارستان به شهادت رسید.
وصیتنامه
بسم رب الشهداء و الصديقين
قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين
بگو (اي پيغمبر) همانا نماز و طاعات و كليه اعمال من و حيات (زندگي) و ممات (مرگ) من همه براي خداست كه پروردگار جهانيان است.
وصيت نامه اين جانب حسين مولائي،
بار خدايا، پروردگارا، اين بنده گنهكار تو، اين حقير درمانده و اين مخلوق مسكين با كولهباريا ز گناه، با دلي پر از اميد به در خانه تو رو آوردهام و از تو طلب آمرزش مي كنم. خداياً ترا به پيكر پاك و قطعهقطعه شده اين شهيدان گلگون كفن از صدر اسلام تا بحال سوگندت مي دهم نااميد و دل شكسته از در خانه برم نگردان بارپروردگارا مي دانم گنهكارم، ميدانم معصيت كردم خدايا ندانستم، خودت گفتي كه (بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را) پروردگارا اين مخلوق ضعيف و ذليل و درمانده تو حال كه با دلي پر از اميد به سوي تو آمده تا طلب عفو كند، آمده بگويد عذر مرا بپذير، خدايا تا بحال اين بنده گنهكارت را نااميد نكردهاي حالا كه آمدهام در خانهات نااميد و روسياه برم نگردان، پروردگارا، معشوقا، من مي دانم با اين همه گناه و نافرماني تو سزاوار بخشش نيستم ولي نااميد هم نيستم بسوي تو ميآيم تا رحم كني و اين بنده خودت را ببخشي و در آن ديار روسياهم نگرداني – با الهام از اين حديث كه حضرت علي (ع) مي فرمايند زندگي نه آنچنان شيرين و مرگ نه آنچنان تلخ است كه انسان شرافت خود را براي يك لحظه ماندن بفروشد. اينك براي رضاي خدا و براي تداوم خط سرخ سرور شهيدان حسين بن علي (ع) به جبهه مي روم تا شايد بتوانم با ريختن اين خون ناچيزم و با اهداء اين جان ناقابلم در راه خدا بتوانم اين نهال انقلاب اسلامي را كه به رهبري امام امت اين ابراهيم زمان پير جماران خميني بت شكن كه فرياد هل من ناصر ينصرني را مي زند بتوانم لبيكي گفته باشم و اين امام و نائب برحق امام زمان (عج) را ياري كنم حال كه اين اميد امت و امام حضرت آيت ا… منتظري مي فرمايد بيائيد فرمانبر او كه فرمانبر خداست باشيم و اين امام بر حق را ياري رسانيم بشما امت شهيدپرور و خانواده عزيزم وصيت مي كنم كه از اين امام بر حق امام خميني و روحانيت مبارز پيرو ولايت فقيه و خانواده شهداء كه امام امت مي فرمايد (شما خانواده شهدا چشم و چراغ اين ملتيد) دست برنداريد و هميشه گوش بفرمان باشيد و سخني چند با خانواده ام. پدر و مادر عزيزم اميدوارم كه در اين مدت چندين سالي كه مرا بزرگ كردهايد فرزند خوبي برايتان بوده باشم و از اينكه ثمره عمرتان و جگرگوشه خود را تربيتي اسلامي كرديد كه پيرو سرور شهيدان امام حسين (ع) باشد از شما خيلي تشكر مي كنم و اميدوارم كه اگر هر رنجي ازا ين بنده حقير ديديد مرا بخشيد و از خداوند متعال برايم طلب آمرزش كنيد.
و اما تو همسر گرامي من چه گويم كه امامم ميفرمايد رزمندگاني كه در جبهه مي جنگند همسر آنها در جهادشان شريكند از شما همسر ايثارگرم بسيار رضايتمندم كه خوشبختي خود را فداي اسلام و مسلمين كرده و از اينكه با رفتن من به جبهه مخالفت نكردي انشاءالله در پيشگاه خدا و ائمه معصومين سربلند و روسفيد باشي صبور باش و فقط براي رضاي خدا صبر كن اميدوارم در طي اين چند مدت زندگي كه با هم داشتيم اگر از من بدي ديدي مرا حلال كني.
پدر عزيزم اميدوارم بعد از شعادت من گريه نكني و اگر هم گريه كردي فقط براي رضاي خدا و مظلوميت شهيد مظلوم و شهيداني اشك بريزيد كه پدر و يا مادر ندارند من بشما توصيه مي كنم كه اين بسيج مستضعفين را كه بقول برادر موسوي نخست وزير بسيج مدرسه عشق است را رها نكنيد و براي يك شب نگهباني هم كه شده به بسيج برويد و تو اي مادر مهربانم اي كسيكه مرا بسختي و با رنج و زحمت فراوان روز و شب را بيدار ماندي و بزرگم كردي اميدوارم بعد از شهادت من همچون زينب مقاومت كرده و گريه نكني و اگر هم خواستي گريه كني در خفا گريه كن تا دشمن نبيند و شاد نشود.
مادر عزيزم و همسر گرامي اميدوارم كه اگر خبر شهادت مرا به شما دادند ناراحت نشويد و چون مادران و همسران ديگر شهيدان و ما در شهيد قرهباغي خدا را شكر كنيد و برايم عزاداري نكنيد و سياه نپوشيد و برادرانم را هم سياه نپوشانيد كه اين است وصيت من به شما، و شما برادران عزيزم، اميدوارمك ه طي اين مدت چند سال برادر خوبي برايتان بوده باشم برادران عزيز من، بشما وصيت مي كنم كه نماز جمعه و جماعت را ترك كنيد كه رهبر عزيزمان مي فرمايد نماز كارخانه انسانسازي است برادرانم، امير، حسن، جعفر، مهدي اميدوارم بعد از شهادت من نگذاريد اسلحه من به زمين بيفتد و زنگ بزند و نگذاريد سنگرم خالي بماند. خانواده عزيزم اميدوارم شهادت من شما را ناراحت نكند و همچون خانواده ديگر شهداء صبور و بردبار باشيد و افتخار كنيد كه چنين فرزندي را بزرگ كرده و به ميدان نبرد حق عليه باطل فرستاديد، اگر جنازه من بدستتان رسيد مرا در امامزاده محمد در كنار ديگر دوستان دفن كنيد و اگر جنازهآم بدستتان نرسيد ناراحت نباشيد و هر موقع خواستيد بياد من بيفتيد به امامزاده محمد و گلزار شهداء برويد چون آنها كه رفتند همه برادران من بودند و در آخر وصيت مي كنم كه مراسم مرا زياد پرشكوه نكنيد و آن خرجي را كه در مراسم من مي خواهيد بكنيد به حساب 100 امام و يا جنگزدگان بريزيد و پدر عزيز مقداري پول در بانك دارم آن را هم خودت صاحب اختيار مي باشي اميدوارم كه آن پول را هم در راه خدا و براي جنگ خرج كنيد پدر عزيزم درآخر از كليه دوستان و آشنايان (حاج آقا ملك زاده، آقاي ادريسي) و دوستان برايم حلاليت كنيد.
بارالها، معبودا، اميدوارم بگذاري تا آخرين قطره خونم بسوزم و راه را براي ديگران روشن كنم تا ادامه دهنده راه شهداء باشم.
والسلام