(قسمت دوم)
متن دستنوشته برادر کاظم بصیر از آخرین روزهای جنگ 8 ساله
خاطره اي از آخرين روزهاي زيبا و رويائي دفاع مقدس؛ آن دوران ناب و دست نيافتني وآن جوانان برومند پرورش يافته در مكتب حضرت امام روح الله که ره صد ساله را در يك شب طي كردند وآسماني شدند.
قسمت اول روایت کاظم بصیر از آخرین روزهای جنگ 8 ساله
(قسمت 2)
… راهي اردوگاه گردان فرات لشکر پيروز 10سيدالشهداء شديم. آنجا گويا خبري نبود. با خود گفتم نكند كه اينها همه يک خواب بوده!…
چادرهاي گردان فرات برپا بود و تعدادي از گروهانهاي گردان علی اکبر هم چادرهاي خود را زده بودند. راهي حسينيه گردان فرات شديم. برادران رزمنده مستقر در اردوگاه، جمع شده بودند داخل حسينيه و منتظر شنيدن اخبار بودند. همه دمق و ناراحت بودند.
به محض شروع اخبار، نفس از نفس شنيده نمي شد.همگي سراپا گوش به اخبارگو بوديم. پس از اعلام خلاصه خبرها ديگر پيام جامع و كامل امام عزيزمان در وهله اول راجع به سالگرد كشتار وقيحانه و ددمنشانه زائرين بيت الاالحرام به دست آل سعود سفاك اعلام گرديد. با اينكه شنيدن اين اخبار از اهميت بسيار بالائي برخودار بود اما همگي منتظر شنيدن قبول قطعنامه از سوي امام عزيزتر از جانمان بوديم.
در ادامهی پيام بسيار مهم معظم له آمده بود كه:
«…انشاءالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امريكا وآل سعود برطرف خواهيم ساخت و داغ و حسرت حلاوت اين جنايت بزرگ را بر دلشان خواهيم نهاد و با برپائي جشن پيروزي حق بر جنودكفر و نفاق و آزادي كعبه از دست نااهلان ونامحرمان به مسجدالحرام واردخواهيم شد.»
با صداي تكبير برادران حاضر، سكوت اردوگاه در هم شكسته شد و روحيه گرفتيم.
ادامه صحبتهاي امامان همچنان در خصوص سالگرد كشتار زائران بي دفاع حج خونين سال 66 بود و ما همچنان در انتظار شنیدن اخبار پذيرش قطعنامه…
در ادامه پيام آمده بود:
«امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي است و مسلمانان در يك تشكيلات بزرگ اسلامي رونق و زرق و برق كاخهاي سفيد و سرخ را از بين خواهند برد و… اذناب امريكا بايد بدانند كه شهادت در راه خدا مسئله اي نيست كه بشود با پيروزي يا شكست در صحنه هاي نبرد مقايسه شود. مقام شهادت؛ اوج بندگي و سير و سلوك در عالم معنويت است و ما ميگوئيم تا شرك وكفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم. ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم لااله الاالله را بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم.»
و باز هم طنین صداي دلنشين و روح افزاي صلوات…
«پس اي فرزندان ارتشي و سپاهي و بسيجي ام و اي نيروهاي مردمي! هرگز از دست دادن موضعي را با تأثر وگرفتن مكاني را با غرور و شادي بيان نكنيد كه اينها در برابر هدف شما به قدري ناچيزند كه تمامي دنيا در مقايسه با آخرت. پدران و مادران و همسران و خويشاوندان شهدا و اسراء و مفقودين و معلولين ما توجه داشته باشندكه هيچ چيزي از آنچه فرزندان آنان بدست آورده اند كم نشده است. فرزندان شما در كنار پيامبر اكرم و ائمه اطهارند. پيروزي و شكست براي آنها فرقي ندارد. امروز روز هدايت نسلهاي آينده است.
كمربندهاتان را ببنديد كه هيچ چيز تغير نكرده است. امروز روزي است كه خدا اينگونه خواسته است و ديروز خدا آنگونه خواسته بود و فردا ان شاءالله روز پيروزي جنود حق خواهد بود. ولي خواست خدا هرچه هست ما در مقابل آن خاضعيم و ما تابع امر خدائيم و به همين دليل طالب شهادتيم و تنها به همين دليل است كه زير بار ذلت و بندگي غيرخدا نمي رويم.
به گفته قرآن كريم، شیطان هرگز دست از مقابله و ستيز با شما برنمي دارد مگر اينكه شما را از دينتان برگرداند. ماچه بخواهيم و چه نخواهيم صهيونيستها و امريكا و شوروي در تعقيبمان خواهند بود تا هويت ديني وشرافت مكتبيمان را لكهدار نمايند.
و اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتا مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصا براي من است…»
شيون و داد و فرياد همه بلند شد. بیش از پیش سوختم. آتش گرفته بودم.
«مرگ و شهادت برايم گواراتر بود اما چاره چيست كه همه بايد به رضايت حق تعالي گردن نهيم و مسلم ملت قهرمان و دلاور ايران نيز چنين بوده و خواهند بود.
و من در اينجا از همه فرزندان عزيزم در جبهه هاي آتش و خون كه از اول جنگ تا امروز به نحوي در ارتباط با جنگ تلاش وكوشش نموده اند تشكر و قدرداني مي كنم و همه ملت ايران را به هوشياري و صبر و مقاومت دعوت ميكنم.
در آينده ممكن است افرادي آگاهانه يا از روي ناآگاهي در ميان مردم اين مسئله را مطرح نمايند كه ثمره خونها و شهادتها و ايثارها چه شد؟ اينها يقينا از عوالم غيب و از فلسفه شهادت بي خبرند و نمي دانندكسي كه فقط براي رضاي خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگي نهاده است، حوادث زمان به جاودانگي و بقاء و جايگاه رفيع آن لطمه اي وارد نمي سازد و ما براي درك كامل ارزش و راه شهيدانمان فاصله اي طولاني را بايد بپيمائيم و در گذر زمان و تاريخ انقلاب و آيندگان آن را جستجو نمائيم. مسلم خون شهيدان انقلاب و اسلام را بيمه كرده است.
خدا مي داند كه راه و رسم شهادت كورشدني نيست و اين ملتها وآيندگان هستند كه به راه شهيدان اقتداء خواهند نمود و همين تربت پاك شهيدان است كه تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاء آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنانكه با شهادت رفتند.»
شيون و فرياد دلسوختگان و جاي ماندگان از اين قافله عظمي بلند شده بود. به بيچارگيام می سوختم.
اگر غريبه ای از بيرون مراقب ما بود فكر ميكرد كه كسي در حال خواندن مقتل حضرت اباعبدالله و يارانش هست. آري اينگونه بود. امام و مقتدايمان در حال مقتل خواني بود.آي دنياي تهي و بي همه چيز، ما سوختگان در حال ختم و عزاي شهادتيم. پاي منبركسي كه خود با تأسي از مادر و پدر و اجداد طيبينش پايه گذار اسلام ناب محمديست. چرا شيون و زاري نكنيم…
خوشا به حال آنانكه در اين قائلهی نور، جان و سر باختند. خوشا به حال آنهائيكه اين گوهرها را در دامن خود پروراندند. خداوندا اين دفتر و كتاب شهادت را همچنان به روي مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم مكن!
«بدا به حال من كه هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سركشيده ام و…»
ديگر سر از پاي نمي شناختيم. باز هم ضجه و ناله. باز هم سوختن. گويا خبر مرگ عزيزترين را آورده اند. زهري كه نوشيدي به جان ما اثركرد.
اي ابرمرد تاريخ! اي همه خوبيها، اي زعيم، اي مراد و رهبر، اي نائب حضرت حجت(عج)، اي پدر پير و نستوه، اي هادي و راهنما، اي عصاره وجود ائمه سلام الله عليهم در وجود نازنينت، ما را درياب كه تا كنون خفته بوديم. شرمسار ما هستيم اي مقتدا و هستي، بدا به حال آنان كه در اين قافله نبودند، بدا به حال آنهائيكه از كنار اين معركه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظيم الهي تا به حال ساكت و بي تفاوت يا انتقادكننده و پرخاشگر گذشتند.
«آري ديروز روز امتحان الهي بود كه گذشت و فردا امتحان ديگري است كه پيش مي آيد و همه ما نيز روز محاسبه بزرگتري در پيش رو داريم.
من در ميان شما باشم يا نباشم به همه شما وصيت و سفارش مي كنم كه نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيافتد.
در هر شرايطي ما بايد براي دفع تجاوز احتمالي دشمن آماده و مهيا باشيم و ملت ما هم نبايد فعلا مسئله را تمام شده بداند.»
باز هم امام از ادامه و حضور چشمگير امت شهيد پرور و انقلابي ايران در جبهه هاي حق عليه باطل دم ميزند و در ادامه از زير بار ذلت نرفتن اين امت بزرگ ندا ميزند.
«اگر بندبند استخوانهايمان راجدا سازند، اگر سرمان را بالاي دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاي آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستيمان را در جلوي ديدگانمان به اسارت و غارت برند، هرگز امان نامه كفر و شرك را امضاء نمي كنیم.»
***
اينجاي پيام به يقين متوجه اين موضوع شديم كه نه تنها جمهوري اسلامي ايران به رهبري پيامبرگونهی امام عظيم الشانمان دنبال صلح و سازش با دنياي كفر و الهاد نبوده بلكه بر خود باليدیم كه فرمانده كل قوا همه دنياي شرك را به نبرد بي امان و دامنگير فرا خوانده. پس چرا شيون و زاري؟… چرا شيپور انتهاي جنگ؟… آري این دعوتی براي يك جنگ تمام عيار است!…
ادامه دارد…
فدای دل سوخته شما رزمندگان…