با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید داوود رضازاده آذری


شناسه


نام: داود

نام خانوادگی: رضازاده آذری

معروف به: داود آذری

نام پدر: بابا

ولادت: 1 اسفند 1334

محل تولد: تبریز

شهادت: 18 فروردین 1366

محل شهادت: شلمچه

عملیات: کربلای 8

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر

رجعت: 28 خرداد 1386

مزار: تبریز، گلزار وادی رحمت

 


زندگینامه


داوود آذری در سال 1334 در شهرستان تبریز به دنیا آمد.

تحصیلات خود را از سن هفت سالگی آغاز کرد و تا کلاس سوم ابتدایی در مدرسه روزانه درس خواند و پس ازآن به صورت شبانه ادامه تحصیل داد و روزها را به کارگری پرداخت. او تا کلاس اول راهنمایی موفق به تحصیل شد.

وی پس از مدتی در سال 1357 به استخدام شرکتی به نام شرکت نوظهور درآمد و در آنجا مشغول به کار شد. در این زمان ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر و یک دختر بوده است.

او عضو فعال بسیج بود و در مسجد محل بسیار فعالیت می کرد. حضور گسترده ای درصحنه های سیاسی و اجتماعی داشت و از تفکر انقلاب اسلامی دفاع می کرد.

وی در سال 66 از طریق بسیج و داوطلبانه به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت و به عنوان آرپی جی زن اهداف نظامی دشمن را مورد هدف قرارداد.

داود بزرگوار بسیار باوقار و در کارها با اخلاص بود. ازخودگذشتگی از ویژگی های بارز شخصیتی او بود. چرا که بارها از جانب مادرش برای حضور در جبهه منع شد اما او در پاسخ به مادر گفت: «مادر جان! همان طور که نماز واجب است، دفاع از میهن اسلامی نیز واجب است.»

سرانجام داود آذری  در هجدهم فروردین سال 1366 در منطقه شلمچه براثر اصابت ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر مطهر او 20 سال بعد برگشت.

 


دلنوشته


دلنوشته فرزند شهید داود آذری برای پدرش:

شد سی و سه سال تمام!

در تمام این سه و سه سال و تمام روزهایی که با آرمان غنیِ تو قد کشیدم، نبوده سالی که میان اینها نجورمت! حضرت پدر

ولله جای این دست خطها و این اسناد زنده آرمان خمینی(ره) گوشه کمد نیست! و تو آرمانهای خونرنگ این مردم را بهتر از هر کسی میشناسی.

خوب میدانی که مردمانی مشتاقند هر پنجشنبه، ساعتها به کاغذ کاهیِ “حکم بازرس ویژه” با دست خط شهید رجایی؛ کارت شناسایی سازمان فدائیان اسلام با آن عبارت چشم نواز «اَلاسلامُ يعلوا وَ لايُعلي عليه» توی جعبه آینه خیره بمانند.

و چقدر خالی است جای پرچم منقش به نام کبیر الله که تو و هم مرامانت برای اهتزازش بر قلل رفیق کرامت و انسانیت مطاع جان ارزانی داشتید…

شرمنده ام … تا پیکرت برگردد عوالمی داشتم برای حجله

مزار نداشته ات

درست سال هشتاد و شش در پایان فراق بیست ساله همزمان با رجعت عاشقانه ات بود که عده ای خائنانه نه تنها حجله ها که نه حتی به سنگ نوشته هاو پرچم های مزار همرزمانت رحم نکردند…

بگذریم حضرت عشق

تمام آنچه از تو باقی مانده است اینها همه نیست…

پی نوشت: روحمان با یاد تمامی دلیر مردان هجده فروردین شصت وشش ، عملیات کربلای هشت شاد.

نامردی است یادی نکنم از شهید ذبیح الله نظری که می گویند میان آتش شدید و خاک و خل شلمچه در چنین ساعاتی فریاد زده: بچه هااااا ! داود آذری رو زدن.

 


تصاویر


مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن