با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید ابوالقاسم کشمیری


شناسه


نام: ابوالقاسم

نام خانوادگی: کشمیری اسفندآبادی

نام مستعار: قاسم کشمیری

نام پدر: الیاس

نام مادر: گلشاه سرافراز اسفندآبادی

ولادت: 1343

محل تولد: شیراز – ابرکوه – آباده

وضعیت تأهل: مجرد

سمت: معاون گردان حضرت سجاد از لشکر 10 سیدالشهدا

تاریخ شهادت: 18 فروردین 1366

محل شهادت: شلمچه

عملیات: کربلای 8

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر

مزار: کرج – امامزاده محمد


زندگینامه


ابوالقاسم کشمیری دوم آبان 1343 در شیراز دیده به جهان گشود. پدرش راننده بود.

وی تا دوم متوسطه در رشته مکانیکی درس خواند و در سن 18 سالگی به دانشگاه امام حسین(علیه‌السلام) رفت و پس از یک سال که در آن دانشگاه بود، با تعهد 5 ساله به استخدام سپاه درآمد.

او در سپاه متخصص تخریب بود و پس از آن به امر مربی گری نظامی پرداخت. پس از مدتی با رشادت‌هایی که از او مشاهده شد به معاونت گروهان، فرماندهی گروهان و در آخر به فرماندهی گردان ارتقا یافت.

وی در مقاطعی در گردان علی اکبر از لشکر 10 سیدالشهدا بود. سپس به گردان حضرت زینب و بعد از آن به گردان  امام سجاد(علیه‌السلام) رفت و جزء نیروهای آن گردان بود که به شهادت رسید.

سرانجام ابوالقاسم کشمیری در 18 فروردین 1366 ضمن عملیات کربلای 8 به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.


خاطرات


در کتاب “اعزامی از شهر ری” نوشته “محمود روشن” اشاره‌هایی به جنگاوری، رشادت و ایثار شهید ابوالقاسم کشمیری شده است.

جشنی برای همه

ضیافتی به صرف چای

بی‌تابی روی تاب

  • حمید پارسا (همرزم شهید):

در عملیات کربلای 5، خمپاره درست خورد بین سید جعفر محمدی و ابوالقاسم کشمیری… خمپاره درست خورد وسط رفاقتشان… سید جعفر به شهادت رسید و قاسم ماند…

قاسم و جعفر، رفاقت نزدیکی داشتند و حالا غم دوری دوست، قاسم را بی تاب کرده بود. بی تابیِ قاسم هم به سبک خودش بود، مثلا با داد و بیداد به رفیق شهیدش می گفت: «نامرد! رفتی پشت سرت را هم نگاه نکردی!…»

*   *   *

غروب روز قبل از عملیات کربلای ۸، به گردان امام سجاد رفتم که قاسم را ببینم.

وقت رفتن، خداحافظی کردم و نشستم ترک موتور دوستم. ابوالقاسم زد زیر گریه و شروع کرد به داد و فریاد…

می دوید دنبال موتور و می گفت: «همه تان نامردید… همه تان می روید…»

ضجه های قاسم را تاب نیاوردم. نگه داشتیم و او را هم سوار کردیم.

دقایقی بعد، من و مسلم و ابوالقاسم، سه تایی نشسته بودیم در چادر گردان علی اکبر و هر سه گریه می کردیم. ابوالقاسم دستان مسلم را در دستش گرفته بود و بلندتر گریه می کرد. صحنه عجیبی بود…

قرار نبود گردان امام سجاد در این عملیات حضور داشته باشد.

ابوالقاسم آن شب به گردان امام سجاد برگشت تسویه حساب کرد و از فرمانده شان (ابوالفضل اسلامی) اجازه گرفت که با رفتنش به گردان علی اکبر موافقت کند و وقتی با مخالفت او روبرو شد، ساکش را برداشت و با دعوا و اعتراض گفت: «چه بگذاری چه نگذاری من می روم!»

او بالاخره توانست اجازه لفظی فرمانده را بگیرد.

صبح عملیات، دقیقا همان موقع که من مجروح شده و در حال بازگردانده شدن به عقب بودم، ابوالقاسم آمد و رفت به طرف خط.

***

در بیمارستان شنیدم که مسلم اسدی و ابوالقاسم کشمیری هر دو، کنار هم، به شهادت رسیده اند.

  • محمد مویدی (همرزم شهید):

هیچوقت  از خاطرم پاک نمیشود که قبل از ایام عملیات کربلای یک (آزاد سازی شهر مهران) شهیدان بزرگوار ابوالقاسم کشمیری و سید جعفر میرمحمدی، نیمه های شب در چادر حسینیه گردان در اردوگاه قلاجه(اسلام آباد غرب) در آن زمینهای ناهموار و پر از سنگلاخ؛ سر به سجده اخلاص و نیایش در برابر پروردگار خود می‌گذاشتند و چه سجده های طولانی و چه مناجاتها و راز و نیازهای خالصانه و عابدانه ای که با خدای خود میکردند.

روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. انشاءالله که همه ما از شفاعت این شهیدان بزرگوار و سایر همرزمان شهیدمان  بهره مند و برخوردار گردیم. آمین یا رب العالمین


اخبار مربوطه


دیدار رزمندگان گردان با خانواده شهید ابوالقاسم کشمیری

ما مدیون مادران و پدران قاسم‌هاییم


تصاویر


مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن