روزهای مبهم، روزهای سخت
خاطره برادر کاظم بصیر
درباره شهیدان آقایی و ایوبی
روزهای سخت و عجیبی بود…
در این میان، یک روز سردار دلاور سپاه اسلام خادم بزرگ تیپ دو عاشورا برادر عزیزمان سردار حاج حمیدآقای تقیزاده با جراحتی که از شناسایی برداشته بود، برگشت و اعلام نشست کرد و از کلیه ارکان گردان خواست که رأس ساعت دو بعدازظهر جمع شوند.
فرمانده مثل همیشه نبود… حالِ عجیبی داشت… آنقدر که وقتی برادران با تأخیر ده دقیقهای رسیدند، همه را تنبیه کرد و خودش نیز با وجود جراحتی که داشت، پابهپای تنبیه شوندگان آمد.
ما هنوز از ماجرای پرواز دو نیروی تأثیرگذار گردان (شهید محمدباقر آقایی و شهید محسن ایوبی) بیخبر بودیم. وقتی حاج حمیده تقی زاده شروع کرد به صحبت، ناگهان صدای ضجه و شیون برادر مجید یوسفی بلند شد!
همه هاج و واج مانده بودیم تا اینکه فهمیدیم چه شده…
آن روز یکی از تلخترین و سختترین روزهای گردان بود.