با ما در ارتباط باشید : 09199726467

خبر

تقدیر “سردار تقی زاده” از “حمید قاسمی”

مراسم تقدیر سردار تقی زاده (فرمانده گردان حضرت علی اکبر) از حمید قاسمی (نویسنده):

در ششمین روز از ششمین ماه سال 1401 سردار تقی زاده و جمعی از رزمندگان گردان حضرت علی اکبر(ع) در جمعی صمیمی گرد هم آمدند و از همرزم خود؛ حمید قاسمی بابت نگارش کتاب بچۀ بازارچه، تقدیر کردند.

سردار تقی زاده در این دیدار فرمود:

حمید قاسمی به ظاهر در این کتاب، خاطرات خودش را بیان کرده، اما درواقع نام و یاد شهدا و رزمندگان دوران دفاع مقدس زنده شده.

جای تقدیر و تشکر از همرزممان دارد که این زحمت را بر خود روا داشته و نوشته و یاد رزمندگان و شهدای گردان حضرت علی اکبر(ع) را زنده کرده است.  

انصافا کتاب خوبی است. لذت بردم. دست شما درد نکند.

من همیشه همرزمانمان را تشویق به نوشتن می کنم. به قول مرحوم شریعتی: آنها که رفتند، کار حسینی کردند. آنها که ماندند باید کار زینبی کنند. این؛ دو مأموریت مهم در کربلا بوده و همین دو مأموریت، در دفاع مقدس ما نیز مصداق پیدا می کند. رزمنده ها همیشه از ماجرای کربلا الهام گرفته اند. حالا می توان گفت که آنها که خاطرات دفاع مقدسشان را به رشتۀ تحریر درآوردند، هر دو مأموریت را به خوبی انجام دادند. هم جنگیدند و مجروح شدند و مصایب و بلایای جنگ را چشیدند و شهادت و مجروحیت عزیزانشان را دیدند، و هم حالا با دست به قلم شدن، در قسمت دوم این مأموریت هم سهیم شدند.

ویژگی مثبت این کتاب این است که نویسنده حقیقتا امانتداری کرده و جنگ و شرایط آن زمان و شخصیت شهدا را دقیقا همانطور که بوده روایت کرده. توصیف شرایط بعد از 40 سال، کار ساده ای نیست. اما حمید قاسمی به خوبی این کار را انجام داده و موضوعات از استمرار و انسجام بسیار خوبی برخوردارند.

بنظرم یکی از جالب ترین قسمت های کتاب؛ روایت دیدار با حضرت امام(ره) است. نویسنده به خوبی حلاوت این دیدار را به قلم کشیده است. بیان جذاب اتفاقات مختلف، هم قلم خوب می خواهد، هم دل دغدغه مند. حمید قاسمی هر دوی اینها را دارد. خیلی مطالب هست که از قلم یک نویسندۀ حرفه ای هم درنمی آید، بلکه از دل یک نویسندۀ دغدغه مند برمی آید.

پیشنهاد می کنم هرکسی که این کتاب را نخوانده، بخواند. نکاتی قشنگ، به زبانی قشنگ گفته شده.

امام(ره) می گفت: جنگ؛ دانشگاه بود. یعنی آدمها با یک شرایطی وارد آن شدند و با یک شرایط دیگری هم از آن خارج شدند. باید دید هرکسی چه کارنامه ای از جنگ، در دست دارد. حمید آقا با ظرافت و هوشیاری خاصی این موضوع را تبیین می کند. روایت آرزوی سه پسربچۀ 9 ساله برای رفتن به جبهه، به خوبی نشان می دهد سیر شور به شعور این سه را. نشان می دهد که چگونه آنها با آن شور و حال اولیه به جبهه آمدند و به بلوغ فکری رسیدند. طوری که این آدم های آخر جنگ، با آن آدم های اول جنگ، خیلی فرق دارند.

***

ما الان یکسری رزمندۀ پشیمان داریم. حمید قاسمی هم بعد از جنگ، زندگی پر فراز و نشیبی داشته و حتی مدتی، محیط زندگی اش هم تغییر کرده، اما جالب اینکه در پایان، همان جملاتی را به کار می برد که در اول و در شور و حال نوجوانی بیان کرده بود. او به زیبایی وفاداری اش را به این خط، بیان می کند. از عشق او به شهدا چیزی کم نشده. هنوز هم مسلم اسدی و قاسم کشمیری را الگوی خود می داند. هنوز هم بر سر مزار شهدا می رود. هنوز از آنها حرف می زند.

لذت بردم از خواندن کتاب و از سیر خوبی که داشت. انتهای کتاب، به خوبی به ابتدای آن وصل بود. همۀ مطالب، در یک خط بود.

هم جای تشکر و قدردانی دارد، هم اینکه باید بگویم واقعا استفاده کردم و یاد گرفتم.

***

سردار تقی زاده در پایان، ضمن تشکر دوباره از محمود روشن (نویسنده کتاب اعزامی از شهر ری) که در این جلسه حضور داشت، بیان کرد:

باز تشکر می کنم از حمید قاسمی و محمود روشن. اینان با کتاب هایشان، اتصالشان را به جبهه و جنگ و گردان و شهدا نشان دادند و این نوشته های ارزشمند را برای دیگران باقی گذاشتند. هر کسی به نوعی ارزش ها را منتقل می کند. بعضی ها مثل ما با گفتار، تعریف می کنند، بعضی هم مثل آقا محمود و حمید آقا می نویسند. فرق اینها این است که گفته های ما فقط تا زمانی که زنده ایم می ماند، اما نوشته های اینها شاید تا 100 سال دیگر هم اثرگذار باشد.

***

بعد از سردار تقی زاده، سایر رزمندگان نیز چند جمله ای در این رابطه بیان نمودند.

رضا دهقان:

کتاب آقای قاسمی جالب و خواندنی است. از این جهت که بعضی از نویسنده ها به دنیال جور کردن داستان، به هر نحو ممکن هستند، اما حمید قاسمی حقیقتا امانتدار بوده و وقایع را همانطور که بوده، روایت و تفسیر کرده است. درمجموع؛ کتاب بسیار خوبی است و می تواند به عنوان الگو در اختیار علاقه مندان قرار گیرد.

رضا خانی:

قسمت هایی از کتاب را خوانده ام. آن را جلوی دست گذاشته ام تا حتما سر فرصت، تمامش کنم. مطالبی که خواندم، خاطرات زمان دفاع مقدس را جلوی چشمم آورد و همه چیز برایم زنده شد.

این کتاب، علاوه بر محتوای جالبش، منشاء خیر شد که بعد از مدتها، رزمندگان گردان حضرت علی اکبر(ع) را دور هم جمع کند و جمع همرزمان که چندین سال به دلیل شیوع ویروس کرونا از یکدیگر دور افتاده بودند را در مراسم رونمایی از کتاب بچۀ بازارچه، یکبار دیگر گرد هم آورد. مراسم فضای بسیار خوبی داشت و نام و یاد دوستان شهیدمان زنده شد.

محمود روشن (نویسندۀ کتاب اعزامی از شهر ری):

من سالهای سال همۀ همرزمانم را گم کرده بودم. حالا بسیار خوشحالم که دوباره در جمعتان هستم. از نظر من، دفاع مقدس،  ارزشمندترین قطعه از تاریخ ماست. بعد از آن، هر کدام به نوعی درگیر کار و زندگی شدیم و می توانم به جرأت بگویم که هیچ دوره ای از زندگیمان، مثل زمان دفاع مقدس نشد.

هیچوقت فکر نمی کردم که بتوانم خاطرات  وحال و هوای آن روزها رو روی کاغذ بیاورم اما عشق به شهدا و لذتی که از یادآوری آنها عایدم شد، دلیل به سرانجام رسیدن کتابم شد. هرچه بیشتر کتاب های دفاع مقدسی را خواندم، بیشتر ترغیب به نوشتن شدم. ما مسئولیت داریم آن رشادت ها را بیان کنیم تا ماندگار شود. این رسالت را برای خودم تعریف کردم که بنویسم آنچه را که دیده بودم. من اعتقاد دارم که ارزش عمری که خدا به من داده، به همان روزهاست. پس بر خودم وظیفه دیدم که آن روزها را ثبت کنم. شاید کتاب هایی که ما می نویسیم، کنج کتابخانه ای بماند و سالها خاک بخورد. اما ممکن است روزی جوان یا نوجوانی این کتاب خاک خورده را بردارد و بخواند و بداند که زمانی در این کشور، چه جوانانی بوده اند و چه حماسه هایی خلق کرده اند. بخواند و به خود ببالد که از چنین خاکی است.

ما هنوز با شهدا زندگی می کنیم و هیچوقت فراموششان نمی کنیم. کاری هم اگر می کنیم و چیزی می نویسیم، از روی وظیفه است.

ابوالفضل محمدی:

کاری که حمید قاسمی کرد؛ کار بزرگی بود. ما می دانیم که او مدتی در ایران زندگی نمی کرده و حتی همسرش هم ایرانی نیست. اینکه کسی از کالبد 40 ساله اش بیرون بیاید و بازگردد به زمان دور و آن دوره را به خوبی روایت کند، هنر بزرگی است. و حمید قاسمی به تنهایی به پشتوانۀ پشتکاری که داشت، از پس این مهم برآمد و اثری ماندگار را خلق کرد.

اکبر اسماعیلی:

روزی که محمود روشن کتابش را آورد، به او گفتم: تو اولین مرد گردان هستی. چون پیش از تو، هیچکس خاطراتش را جمع آوری نکرده بود و ننوشته بود و نام شهدای گردان حضرت علی اکبر را ماندگار نکرده بود. حالا دومین مرد گردان؛ حاج حمید قاسمی است.

کتاب هر دو نفر را با علاقه و اشتیاق خواندم. وقتی کتاب حمید قاسمی را می خواندم، احساس می کردم خاطرات مرا نوشته. خواندم و با خط به خط آن زندگی کردم. لذت بردم و به پسرانم هم پیشنهاد کردم آن را بخوانند. آنقدر از خواندن این کتاب، حس خوبی داشتم که برای نوشتن، انگیزه پیدا کردم. تصمیم گرفتم بنویسم و در این راه، از محمود روشن، حمید قاسمی و حاج مجید رضاییان، کمک خواهم گرفت.

مجید رضاییان:

با خواندن کتاب خاطرات رزمنده ها از یگان های مختلف، می شود نسبت به آن یگاه خاص هم به شناختی کلی دست یافت. مثلا من وقتی کتاب نورالدین پسر ایران را خواندم، تا حدودی با لشکر عاشورا هم آشنا شدم. ما در گردان حضرت علی اکبر علیه السلام هم مدت ها دنبال نویسنده ای بودیم که کتابی فاخر را درباره گردان حضرت علی اکبر بنویسد، چند کار هم انجام شد، اما هیچکدام به مرحله چاپ نرسید. کم کم داشتیم به بن بست می رسیدیم که استارت کار را حاج محمود روشن با کتاب اعزامی از شهر ری زد و با کتاب خود، برهه ای از تاریخ گردان را نوشت و ثبت کرد و حمید قاسمی هم به نوعی ادامۀ کار او را در کتاب خود نوشته است. جالب آنکه کتاب حاج حمید قاسمی و مقطع مربوط به گردان، دقیقا از همانجایی آغاز شده که حاج محمود روشن دیگر مجروح شده و از گردان رفته بود. به این ترتیب یک شمای کلی از تاریخچۀ گردان به دست آمد و این جای خوشحالی دارد.

برای این دو بزرگوار آرزوی موفقیت می کنم و از هر دو می خواهم برای چاپ های بعدی کتاب خود، کماکان درصدد تکمیل کار خود باشند.

اسماعیل آقا علی:

من بعید می دانم که بچه هایی که شهدا را درک کردند و حس کردند، بتوانند آنها را فراموش کنند. ممکن است برخی به دلیل نابسامانی ها و مشکلات، رنجیده خاطر باشند، اما آن حس و حال، همیشه برای ما زنده است.

ما بچه های خاصی داشتیم. برخی مثل شهید محسن ایوبی شیطنت خاصی داشتند، برخی هم مثل شهید بار آقایی محجوب بودند. متاسفانه به اعتقاد من، ما حتی پنج درصد هم نتوانسته ایم جنگ را منتقل کنیم. ان شاءالله در آن دنیا شرمندۀ شهدا نباشیم و در این دنیا شرمندۀ خانواده هایشان نشویم. من حقیقتا از شنیدن خبر چاپ کتاب حاج حمید قاسمی خوشحال شدم.

***

در ادامه، حسین افشار به نوبۀ خود از زحمات محمود روشن و حمید قاسمی تشکر کرد. سپس حمید قاسمی شروع به صحبت نمود و ضمن تشکر دوباره از همرزمان خود، گفت:

وقتی انسان مشمول گذشت زمان می شود، به نوعی تا حدودی درگیر سلائق امروز می شود و هر چه از واقعه ای فاصلۀ زمانی می گیریم، این خطر وجود دارد که تعریف آن دچار تحریف شود. اما من در این مسیر، برای آنکه از این خطر دور بمانم، به خود شهدا متوسل شدم. هر جایی از کار که گره می خورد و قلمم از نوشتن، باز می ایستاد، به قطعه شهدا می رفتم یا زیارت عاشورای حاج منصور را گوش می دادم تا گره از کار باز شود.

حاج مجید رضاییان در این کار، بسیار کمک کرد. وقتی نسخه اولیه کار را نوشتم، آن را به صورت فایل صوتی درآوردم و برای ایشان فرستادم تا اگر احیانا تاریخ یا اشکالی به نظرش می رسد، تذکر دهد. حاج مجید به قدری موشکافانه مطالب را گوش کرده بود که فراتر از انتظار من بود.

گاهشمار گردان هم ملاک و معیار خوبی است که می تواند به عنوان خط کش در نظر گرفته و وقایع مختلف با آن تطبیق داده شود.

گذشته از همۀ اینها، الهامی که از شهدا گرفتم، بزرگترین کمک بود.

و در پایان باید بگویم که مهمترین و ارزشمندترین اتفاقی که در جریان ثبت این خاطرات افتاد این بود که یکبار دیگر در حال و هوای آن روزها قرار گرفتم. وقتی می نوشتم، انگار دوباره به جبهه می رفتم. دوباره در عملیات شرکت می کردم. دوباره مجروح می شدم و دوباره دوستم کنارم به شهادت می رسید.

آنقدر حال و هوایم عوض شده بود که در این یکی دو سالی که درگیر نوشتن این کتاب بودم، دوستان نزدیکم به من می گفتند: چرا عوض شده ای؟

این حال خوب را به برکت نوشتن از شهدا دارم.

***

در پایان این دیدار صمیمی، هدیه ای به رسم یادبود از طرف همرزمان گردان حضرت علی اکبر، و هدیه ای هم از طرف سایت گردان، به حمید قاسمی نویسندۀ کتاب بچۀ بازارچه تقدیم شد.

***

سردار تقی زاده مجددا متذکر شد که:

در حال حاضر با وجود سایت گردان، بستر مناسبی برای نگارش کتاب، فراهم شده است. وجود گاهشمار گردان که حاصل صدها ساعت زمان و زحمت است، کمک بسیاری می کند. ظرفیت آماده است. فقط باید همت شود و رزمندگان خاطرات خود را بیان کنند.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ناشناس
ناشناس
2 سال قبل

یک رزمنده تا زمانی که خاطراتش را ثبت نکرده، هنوز چیزهایی به تاریخ و آینده و آرمانش بدهکار است.همین گفتن ها و نوشتن ها از دفاع مقدس باعث پیدایش نسل پر شوردهه هفتادی های مدافع حرم شد.
دستمریزاد و خداقوت

رزمنده ی جانفشان
رزمنده ی جانفشان
2 سال قبل

بله – البته آن دوران ناب و تکرار نشدنی مالامال از خودسازی, معرفت, معنویت, حماسه, فداکاری, شور, عشق و اتصال به راه‌های آسمانی و رب العالمین برای هر انسانی – یعنی حتی برای یک انسان غیر ایرانی و تشنه ی حقیقت و نور -، حیرت آور, غیر قابل تصور و غیر قابل تعریف با مولفه‌های رایج انسانی و علمی و در عین حال, انگیزاننده می باشند. فلذا مستند سازی آن رسالتی خطیر و مبرم می باشد. اما این ماجرا صرفا منحصر به کیان کشور ایران و ملت ایران بود و هست و نه مختص برنامه‌ها و ماجراجویی‌های دیگر. همچنین اینجانب به عنوان رزمنده ی پیشتاز و جانفشان ساعت اول بروز جنگ (= صبحگاه ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹ ابتدا در آبادان و سپس منجمله در خرمشهر) – در عنفوان نوجوانی در سن ۱۲ سالگی – تا پایان دردآور جنگ و مدتی بعد از آن (= شهریور ماه ۱۳۶۷ – در سن ۱۹,۵ سالگی) – خود را مدیون و مرهون هیچ فردی و هیچ نهادی نمی دانم. تصویر این رزمنده ی ۱۲ ساله را همینجا ملاحظه فرمایید و به آن دوران آسمانی و مافوق تصور انسانی, افتخار نمایید و نیز جانانه و عاشقانه غبطه بخورید. من شعله ی خاموشم / من مستم و مدهوشم / امشب به ندای دل / مستانه جوابم ده.  

Foto 008.JPG
همچنین ببینید
بستن