درباره شهید علیرضا آملی
به قلم برادر محمود توکلی
و این یک ستم بزرگ تاریخ است که ما زبونان باید عزاداران و سوگواران آن عزیزان باشیم
ما گرفتاران زرق و برق دنیای پست و مادی از تصور زندگی عارفانه آن دلیر مردان خدائی عاجزیم تا چه رسد به اینکه بخواهیم مانند آنان باشیم.
***
بخاطر دارم در زمان آموزشهای رزمی آبی – خاکی گردان در سال 65 قبل از عملیات کربلای 5 در حاشیه رودخانه دز که بچه های گردان در حال دیدن یکی از آموزشهای سخت و مورد نیاز عملیات آینده بودند، در پس یک روز با بلند شدن آوای دل انگیز اذان از بلندگوهای حسینیه گردان همه جهت برگزاری نماز جماعت مغرب و عشاء بسوی حسینیه رفتیم. در آن نماز بیادماندنی، قسمتم گردید در صف جماعت کنار علیرضا آملی قرار گیرم.
قلم و کاغذ و کلام از بیان نوع نماز این شهید عزیز عاجز می ماند…
با اعلان تکبیره الاحرام از سوی مکبر، ارتباط عاشقانه این شهید با خدایش بقدری زیبا و با عظمت برقرار شد که من تا آخر نماز مات و مبهوت او بودم. با قرائت هر کلمه نماز از سوی امام جماعت، در و دیوار حسینیه از صدای گریه این شهید بخود می لرزید و شاید سایر آفریده های خداوند به نظاره نشسته بودند و غبطه می خوردند به این نوع از پرستش خالق از سوی علیرضا…
در روایات آمده است: شهید نظر می کند به وجه الله
در آن مغرب رؤیایی، هرکسی گوشه چشمی باز می کرد و به سجاده علیرضا نگاه می کرد می توانست او را در آسمانها ببیند، او به نظاره وجه الله نشسته بود…
خدایا مرا ببخش که این بنده سرپا تقصیر می خواهد لحظه ملکوتی و باعظمت عبادت آن شهید عزیز را به این نحو قاصر به تصویر کشد… خدایا مرا ببخش…
وقتی صدای مکبر بلند شد که السلام علیکم و رحمه الله و برکاه، او ناراحت از اتمام این ارتباط و من سراپا مشتاق و منتظر برای دیدن چهره او.
صورتش نورانی و خیس از اشک بود، گویا دوباره وضو گرفته است.
گفته شده است که سلام، آغاز هر دیداریست، ولی سلام در پایان نماز است. شاید این بدین معناست که پایان نماز، آغاز دیداری است.
و بعد از سلام نماز، من که غافل از همه جا هستم، بسویش دست دراز می کنم و می گویم: «برادر قبول باشد» و او در دل می گوید ما را که پذیرفتند، مگر ندیدی؟
***
و کربلای 5 فقط بهانه ای بود برای آخرین پروازش
در حالیکه گردان در حال تمرین نظامی بر روی زمین بود، او در آسمانها تمرین پرواز می کرد.
نماز؛ سکوی پرتاب او بود… او در هر نمازش بسوی پروردگارش پر می کشید، روحش از بدن خارج می شد و به ماورای زمین خاکی منتقل می شد و من بر این ادعا شاهد دارم و آن حسینیه گردان حضرت علی اکبر(ع) در حاشیه رودخانه دز می باشد.
خدایا به ما عنایتی کن برای یکبار هم که شده بتوانیم همانند علیرضا نماز بخوانیم. همانگونه بی کم و کاست
خدایا عنایتی کن …