گرامیداشت شهدای عملیات تکمیلی کربلای 5
گرامیداشت نام و یاد رزمندگان عملیات تکمیلی کربلای 5
شهیدان سید رضا طباطبائی و محمد آقایی؛ دانشجویان علوم قضایی
نوشته برادر حسین زینعلی
-
مقدمه
یادآوری فداکاری رزمندگان دفاع مقدس و ذکر خاطرات ایشان، در تمامی عرصه ها، برای قدردانی از جانفشانی سربازان میهن میباشد که آنها، وظایف خود را، در تبعیت از ولایت امر زمان خویش، حضرت امام خمینی (ره) در دفاع از کشور ایران و اسلام عزیز، به خوبی انجام داده اند.
لذا جهت گرامیداشت شهیدان: سید رضا طباطبائی و محمد آقایی، و رزمندگان گروهان فجر، گردان حضرت علی اکبر علیه السلام ، لشکر 10 سیدالشهداء علیه السلام ، عملیات تکمیلی کربلای 5، متن حاضر تنظیم شده است.
زمان و مکان حوادث نوشته حاضر، مربوط به مورخه 5 تا 15 اسفند 1365 و در منطقه عمومی شلمچه عراق، غرب کانال ماهی میباشد.
ماخذ اولیه مطالب، بر اساس خاطرات اینجانب و نکات شفاهی بیان شده، توسط شهید آقایی، میباشد.
بعلاوه در گفتگو و شنیدن خاطرات، رزمندگان قدیمی، جانباز عزیز آقای مجید رضائیان که اطلاعات کامل و دقیقی ارائه کردند و آقایان: حمید قاسمی و مسعود سرآبادانی، بسیجیان حاضر در عملیات، سایت گردان www.ali-akbar.ir، و بررسی منابع معتبر اینترنتی (درباره روزشمار و حوادث عملیات تکمیلی کربلای 5) … متن اولیه، اصلاح و تکمیل شده و به شکل حاضر، تقدیم میگردد.
-
شهیدان طباطبایی و آقایی
شهید سید رضا طباطبائی، متولد 1342 در تهران، شهادت مورخ 14/12/1365 شلمچه، و مزار شهید، در گلزار شهدای امامزاده 5تن ع، لویزان تهران واقع شده است.
شهید محمد آقایی، متولد 1340 در شهر میانه و شهادت مورخ 6/1/1367 دربندیخان عراق، و مزار ایشان در
بهشت زهرا، قطعه 53، ردیف 5، شماره 154 قرار دارد.
آنها از دانشجویان ورودی سال 1364 دانشکده علوم قضایی تهران و از همکاران سازمان پلیس قضایی سابق و البته، بسیجیان قدیمی و جبهه رفته بودند. با شهید آقایی در پادگان حضرت امام سجاد علیه السلام سال 1362 و با شهید طباطبایی تیرماه 1363، زمان حضور در گردان ادوات لشگر 10 سید الشهداء ع آشنا شدم.
شهید سید رضا طباطبایی مجرد بود.
شهید محمد آقایی متأهل بود و دو فرزند داشت. وی در سالهای 59 تا 61، سرباز تیپ هوابرد شیراز بود و در مناطق جنگی خدمت کرده بود. برادر کوچک ایشان در فاو به شهادت رسیده بود.
سال 1364 با قبولی در امتحانات دانشکده علوم قضایی، با یکدیگر، همدوره شدیم و در کلاس های مربوطه، قرار شد در صورت امکان، به اتفاق و هر سه نفر با هم به جبهه برویم.
آنها در ابتدای زمستان 1365 اعزام سپاهیان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، به منطقه رفتند و لذا در شروع عملیات کربلای 5، در (گردان …) لشکر 10 سید الشهداء علیه السلام ، حضور داشتند.
-
عملیات تکمیلی کربلای 5
طبق گزارش سردار حاج علی آقای فضلی، فرمانده وقت لشگر 10 در جریان عملیات اصلی و تکمیلی
کربلای 5، از 19 دی تا نیمه اسفند 1365، تمامی نیروهای اعزامی که مجروح یا شهید نشدند، در چند مرحله
از مراحل مختلف عملیات، شرکت کرده بودند.
با گذشت روزهای سخت عملیات کربلای 5، خطوط پدافندی، به خصوص در غرب کانال ماهی، به شکل کامل وجود نداشت و با توجه به گزارش تحرکات عراقی ها، نیاز به عملیات تکمیلی بود.
دایره سیاه رنگ نقشه محل تقریبی شهادت سید رضا طباطبایی و عملیات نیروها
همزمان، ستاد لشکر از طریق تجمیع نیروهای باقیمانده و اعزامی جدید، در حال جذب نیرو برای بازسازی گردانها و مقدمات عملیات تکمیلی بودند.
لذا به اتفاق شهیدان طباطبایی و آقایی در ابتدای اسفند 1365، در گروهان فجر، گردان حضرت علی اکبر علیه السلام لشکر، سازماندهی شدیم. نیروهای دسته، تجربه قبلی در جبهه داشتند و به اصطلاح، اعزام مجدد بودند.
ظرف چند روز، بعد از حضور در اردوگاه کوثر (جاده اهواز – حمدیه)، با گرفتن اسلحه و سایر لوازم فردی، تجهیز شدیم. بسرعت نسبت به آشنایی نیروها با یکدیگر و با فرماندهان خویش، اقدام گردید.
بچه های ما، بعنوان تیم یک، دسته یک، گروهان فجر، شامل دو آرپیجیزن و هر کدام با دو کمک، که شهید محمد آقایی، آرپی جی زن و سرتیم یک، به همراه شهید سید رضا طباطبائی و بنده بعنوان کمک ایشان، و تیربارچی گرینوف و دو نفر کمک و تک تیرانداز … حدود 12 نفر بودند.
از باب یادآوری آن ایام فراموش نشدنی، بچه ها در خصوص وزن و میزان تجهیزات، کَلکل و رقابت داشتند، زیرا ما بعنوان کمک، مدعی بودیم که بار بیشتری از آرپیجیزن، حمل میکنیم!
هر قبضه آرپیجی (حدود 5/3 کیلو) با کیسه دو تایی موشک و خرج، جمعا در حدود 10 کیلو وزن داشت. ولی هر نفر کمک، با همان کیسه موشک وزن حدود 7 کیلو و با احتساب وزن تفنگ کلاش و کیسه خشاب کامل و دو عدد نارنجک حدود 8 کیلو، باید حدود 15 کیلو، حمل مینمود!
کلاهخود، بند همایل، فانوسقه، قمقمه، کیسه ماسک شیمیایی، بادگیر و مهمات اضافه و …. داستانی بود!
به نظرم، دو روز بعد از گرفتن سلاحها، در میدان تیر اطراف اردوگاه کوثر، با تیراندازی برای امتحان سلامت سلاح ها و چند بار پیاده روی و … خود را برای مراحل بعد، آماده کردیم.
عکس یادگاری تیم یک، دسته 1 گروهان فجر، قبل از اعزام
- 1- شهید امیر حسین عباسی (شهادت 14/12/1365)
- 2- حمید قاسمی
- 3- شهید اسماعیل افشار(شهادت 18/1/1366)
- 4- شهید سید رضا طباطبایی (شهادت 14/12/1365)
- 5- …..؟…..
- 6- شهید رضا عامری (شهادت 18/1/1366)
- 7- بردار یعقوب …
- 8- شهید محمد آقایی (شهادت 5/1/1367)
ارودگاه کوثر، اسفند 1365
شب دهم اسفند 65، جهت همانگی کلی گردان (فرمانده: برادر حمیدرضا تقی زاده) و نیروهای گروهان فجر (فرمانده: شهید مسلم اسدی رازی)، گروهان فتح (فرمانده: شهید محسن ایوبی)، گروهان نصر(فرمانده: شهید باقر آقایی)، ادوات (مرحوم حاج کاظم بابایی) و دسته ویژه (شهید خسرو چپردار)، مانور شبانه در جنوب اردوگاه کوثر، منطقه ای در کنار آب و نیزار، برگزار کردند.
با قطعی شدن حضور نیروها برای عملیات، روحیه بچه ها بسیار عالی بود. عجیب آنکه حسب صورتجلسه کتبی که به امضای همگی اعضای تیم ما رسید، توافق کردند چنانچه هرکس به شهادت برسد، قول میدهد
که شفاعت دوستان خود را در دنیای بعدی، فراموش نخواهد کرد!
با همت یکی از بچه ها، چند عکس یادگاری نیز گرفته شد که از آنها در این مقاله استفاده شده است.
-
اعزام گروهان فجر
طبق روال، بعد از ابلاغ ماموریت گردان حضرت علی اکبر علیه السلام و توجیه فرماندهان گروهان ها، از ما خواسته شد نسبت به تحویل ساک ها به چادر تعاون گردان و آمادگی برای اعزام به منطقه، اقدام گردد.
غروب 12 اسفند، با اتوبوس به سمت عقبه لشکر 10 در شلمچه، محلی به اسم هفت و هشت، به دلیل پل مخروبه ای که ستون های آن به صورت عدد 7 و 8 بود، حرکت کردیم و در آنجا مستقر شدیم.
همان شب، طبق تصمیم عملیاتی فرماندهی گردان، ابتدا نیروهای گروهان فتح و دسته ویژه و گروهان ادوات، برای حمله به قسمت شرقی دژ، خط موسوم به 1000 در غرب کانال ماهی، حرکت کردند.
آنها بعد از انتقال به خط اول، در حدود ساعت 23 شب، با حمله به دشمن، پیشروی به سمت راست دژ و تصرف کانال دو جداره، نزدیک غرب کانال ماهی و انهدام نیروهای دشمن اقدام کردند، ولی به دلیل پاتک سنگین عراقی ها، تا صبح و ظهر روز بعد، و با توجه به شهادت و زخمی شدن نیروها، مجبور به عقب نشینی به سمت پشت دژ شدند.
به نظر، بعد از نماز ظهر و عصر 14 اسفند، از نیروهای گروهان فجر (و نصر) خواسته شد با سوار شدن به ماشین های وانت تویوتا، جهت ادامه عملیات گردان حضرت علی اکبر علیه السلام در منطقه، آماده رفتن باشند.
نقشه منطقه، قبل و بعد از عملیات تکمیلی کربلای 5
با انتقال به خط، بعد از سه راه شهادت، پائین دژ، موسوم به خط 1000 (فاصله حدود 200 متر موازی با غرب کانال ماهی) از ماشین ها پیاده شدیم.
صدای سوت و انفجار گلوله های خمپاره و توپ، بسته به فاصله به زمین خوردن آنها، بیشتر از قبل شنیده و دیده میشد. بعلاوه صدای شلیک ادوات نیروهای خودی، نشانه شدت درگیری در منطقه بود.
با مقداری پیاده روی، به محل استقرار نیروهای باقیمانده گروهان فتح و دسته ویژه گردان حضرت علی اکبر علیه السلام رسیدیم. در آنجا یک تانک خودی، گویا از لشکر فجر، حضور داشت که به همراه یک قبضه توپ تفنگ 106، به سمت دشمن، تیراندازی میکردند.
شاید کمتر از نیم ساعت در کنار خط دژ مستقر بودیم. آثار درگیرهای سنگین، به خصوص چاله های فراوان و خاک سیاه شده، به دلیل انفجارهای زیاد و بارندگی چند روز قبل، مشاهده میگردید. به سمت عقب، از کنار دژ، در دوردست، برج های پتروشیمی ابوالخصیب بصره قابل دیدن بود.
قبل از حرکت، یکی از فرماندهان، به صورت حماسی و برای افزایش روحیه، اعلام کرد که: «بچه ها، اینجا صحنه کربلای ماست. حالا موقع نشان دادن فداکاری و ارادت ما نسبت به امام حسین ع و … است. همان موقعیتی که آرزو داشتیم کاش در روز عاشورا حضور داشتیم… حالا باید دِین خود را به اسلام، شهداء و… ادا نمائیم و نشان بدهیم که ما اهل کوفه نیستیم…»
با دستور شهید مسلم اسدی (شهادت 18/1/66)، فرمانده گروهان فجر، به نظرم، برای نزدیک شدن به خطوط عراقی ها و آمادگی برای درگیری مستقیم با دشمن، از نیروها، تیم یک در جلوی ستون، خواسته شد که به سمت راست دژ حرکت کنند.
حدود 150 متر بعد، در امتداد خط و سنگرهای حفرهروباهی و… در کنار بلدوزر نیمسوختهای، خاکریز دژ، تمام شد.
سپس یک محوطه باز، با دو خاکریز نصفه و نیمه، دو جداره مانند، به شکل یک کانال بزرگ، مشاهده شد.
این محل، در دید و تیر مستقیم نیروهای عراقی بود و از شب قبل، به دلیل حمله دشمن، تعدادی از نیروها
(گروهان فتح و دسته ویژه گردان) در اینجا به شهادت رسیده و مجبور به عقبنشینی شده بودند.
در طول حرکت، شدت درگیری، به صورت شلیک خمپاره و توپ تانک عراقی ها و البته پاسخ نیروهای خودی تانک مستقر در ابتدای دژ و توپ 106 و خمپاره ادوات به سمت آنها در جریان بود.
به نظر، در حین رفتن یا زمان توقف بعدی، صدای حرکت شِنی تانکها و نفربرهای عراقی، شنیده شد. از ما خواسته شد که بیشتر به سمت راست (خاکریز بالایی) حرکت کرده و آماده باشیم.
چند دقیقه ای شدت آتش عراقی ها زیاد شد و ناگهان ستونی از تانکها و نفربرهای دشمن، از حدود 50 متر جلوتر از محل اولین نفرات، عمود بر خط طولی نیروها در خاکریز، شروع به پیشروی کردند.
عراقی ها، با سرعت به سمت خاکریز کمارتفاع بعدی، در حال حرکت بودند. در صورت استقرار و دید مستقیم به پشت خط ما، آنها میتوانستند با پهلوگرفتن از ستون گروهان فجر و شاید تمام گردان، تلفات زیادی از نیروهای خودی بگیرند و…
لذا به صورت خودجوش و شاید اعلام یکی از نیروها، تمام نفرات حاضر، از کنار و پشت خاکریز بلند شدند و با سرعت، به سمت ستون مکانیزه دشمن و متمایل به طرف خاکریز کوچک (دماغه مانند) شروع به دویدن و اقدام به تیراندازی شدید کردند. به نحوی که آرایش نظامی بچه ها، که قبلا به صورت طولی و پشت سرهم بود، به صورت یک خط عرضی و دشتبان کنار هم، به سمت ستون عراقی، تغییر پیدا کرد.
حدود یک ربع ساعت تبادل آتش بسیار سنگین و نابرابر در گرفت؛ گلوله مستقیم توپ تانک و ادوات نفربر و مسلسلهای سنگین روی آنها و آرپیجی و نفرات پیاده عراقی… و از طرف نیروهای جلویی ستون ما، فقط 2 قبضه آرپیجی و یک مسلسل گرینوف و چند قبضه کلاش.
***
به نقل از آقای حمید قاسمی (پیک جوان دسته؛ که هماینک در حال تالیف و چاپ کتاب درباره خاطرات دفاع مقدس هستند) وقتی ماشین آنها به خط اول میرسد، مشاهده میکند که بچه ها در حال دویدن به سمت ستون عراقی هستند. لذا آنها نیز به سرعت پیاده شده و به سمت عراقی ها حمله میکنند. در جلوی نیروها، شهید مسلم اسدی، فرمانده گروهان فجر، حضور داشت. تیراندازی با آرپیجی و هدایت بچه ها و…
برخی نیروها، یکی یکی در حال تیر یا ترکش خوردن و افتادن بودند و لی فرمانده مُسلم و ایشان و تعدادی از نیروها، به سمت دماغه و پیشانی جنگی کناره غرب کانال ماهی، پیشروی میکردند.
بعد از پایان درگیری، سوختن تانکهای عراقی، منطقه را روشن کرده و بچه ها در همان خط مستقر شدند.
سپس به اتفاق شهید رضا عامری، برای تخلیه شهداء به کنار خاکریز، برای انتقال به عقب، اقدام میگردد.
به دلیل وضعیت خاک و بارندگی قبلی، منطقه گلآلود و بدن مطهر شهداء، بشدت گِلی شده بود.
برخی از اعضای دسته یک گروهان فجر، اسفند 1365،
- 1-اصغر ربیعی (مسئول دسته یک)
- 2-برادر قاسم
- 3-برادر یعقوب
- 4-رضا طباطبایی
- 5- مجید سرآبادانی
- 6- اسماعیل افشار
- 7- امیرحسین عباسی
- 8- عباس هداوند
- 9- مجید آقایی
- 10 -حمید قاسمی
آقای حمید قاسمی، به جهت آشنایی قبلی با سید رضا طباطبایی، وقتی پیکر ایشان را مشاهده میکندد، ضمن انتقال به کنار خاکریز، جانماز سید را که در جیب لباسش مشخص بوده، بعنوان تبرک برمی دارد، اما در جریان عملیات کربلای 8 که از 18 فروردین 1366 شروع شد، ایشان نیز بشدت زخمی و به جهت تعویض لباس خونین، جانماز سید رضا، مفقود گردید.
***
قلم و نوشتار ما، ناتوان از بیان شجاعت و ایثار حیرتگونه رزمندگان (دقت تیراندازی شهید محمد آقایی و سایر نیروها) است، لکن نکته کلیدی، اصل رشادت و شهامتِ آنروز بچهها میباشد.
نبرد نیروی محدود پیاده (حدود 15 نفر تیم جلویی دسته 1 گروهان فجر) و در روی دشت باز و لکن حمله آنها، در روز! به سمت ستونی از تانک ها و نفربرهای زرهی و سربازان همراه آن، و در ادامه، حمایت سایر نیروهای گروهان ادوات خودی و هدایت آتش مناسب روی قسمت های عقبی ستون حملهکننده عراقی، عملیات پشتیبانی به خوبی اجرا شد.
در نهایت، با متلاشی شدن ستون حملهکننده عراقی، تلفات شدید نفرات همراه آن، آتشگرفتن برخی تجهیزات نظامی و… الباقی نیروهای دشمن، به سمت مواضع قبلی خودشان عقبنشینی کردند.
سربند سید رضا طباطبایی در هنگام عروج آسمانی
- شهادت سید رضا طباطبائی
حدود چند دقیقه بعد از درگیری شدید با ستون مکانیزه عراقی و زمینگیرشدن آنها، علاوه بر تیراندازی قبلی از طرف دشمن، موج شدیدی از اصابت خمپاره 60 به سمت نیروهای ما شروع شد.
در اثر یکی از انفجارها، سید رضا طباطبایی، به شهادت رسید و من نیز مجروح شدم.
نگاه به سید رضا بود. زانویش به آهستگی خم شد و با گذاشتن دست روی پهلویش (به احتمال مجروحیت) با لحن خاصی، نام بی بی دوعالم، حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها، را به آرامی صدا میزد: «یا مادر! یا فاطمه زهرا!» … و سپس با آرامش عجیبی به خاک افتاد…
***
به نقل از آقای مسعود سرآبادانی (رزمنده حاضر در منطقه، گروهان ادوات گردان حضرت علیاکبر علیه السلام) که به همراه برادرشان (آقا مجید؛ بچه محل سید رضا) در منطقه عملیات گروهان فجر، حضور داشته است. آقا مجید، در آن عملیات بشدت مجروح و سالها بعد، در کسوت روحانیت، در اثر ادامه جراحات حاصله، به فوز شهادت نائل شد.
آنها از بچه های مسجد بابالحوائج، محله موسوم به تپه چالهرز، خیابان شریعتی، ایستگاه داودیه، کوچه شهید شواری، کوچه شهید سید رضا طباطبائی، ساکن بودند.
آقا مسعود، با توجه به حضور در منطقه جنگی، بعد از ظهر 14 اسفند، برای کسب اطلاع از وضعیت برادر خویش، شهید مجید سرآبادانی، متوجه مجروحیت ایشان در اثر اصابت ترکش به سینه و… میشود.
در تلاش برای انتقال برادر خویش به عقبه، سید رضا طباطبائی را مشاهده میکند و به کمک سید رضا، بدن مجروح مجید سرآبادانی، تا کنار تانک پشت دژ، برده میشود. ولی سید، با مشاهده شروع حرکت نیروهای دسته، از مسعود خداحافظی کرده و اصرار زیادی به کسب حلالیت از او میکند. او در پاسخ مسعود میگوید که: «این آخرین دیدار آنهاست…»
آقای مسعود سرآبادانی، بعد از انتقال برادر مجروح خویش به آمبولانس جنگی، با توجه به شدت درگیرهای منطقه، به محل دژ و به سمت خاکریزهای غرب کانال ماهی برمیگردد.
در این زمان، با استقرار کامل نیروها و آرامش نسبی در خط جدید، با پرسوجو از بچههای گروهان فجر، سرانجام بدن مطهر سید رضا طباطبائی را در کنار خاکریز مشاهده مینماید.
ضمن بوسه بر بدن شهید، از باب تبرک، سربند سید رضا را از سر مجروح و خونین او باز مینماید و تا امروز، آن را بعنوان یادگاری ارزشمند، نزد خود نگه میدارد.
-
شهادت محمد آقایی
اردیبهشت 1366، با شهید محمد آقایی در دانشکده علوم قضایی، درباره حوادث عملیات، چند بار گفتگو کردیم. ایشان توضیحاتی درباره وقایع بعد از مجروحیت بنده داد و اینکه نیروهای خودی، با رشادت و سلحشوری، موفق به استقرار کامل در منطقه و شکست دشمن شدند و با تثبیت خط پدافندی، دو روز بعد، بقیه نیروهای گردان به اردوگاه کوثر برگشتند. هر چند بعد از بازسازی، دوباره گردان حضرت علی اکبر علیه السلام ، مورخ 18/1/1366، در همین منطقه، در عملیات کربلای 8، اغلب نیروهای باقیمانده گروهان فجر و فرمانده قهرمان آن (شهید مسلم اسدی) شهید یا زخمی شدند.
شهید محمد آقایی در مراحل بعدی دفاع مقدس نیز حضور فعال داشت و سرانجام در عملیات بیتالمقدس 4، مورخ 5/1/1367 منطقه دربندیخان عراق، به فیض شهادت رسید.
همچنین برادر ایشان، شهید سلیمان آقایی نیز در علملیات فاو، مورخ 1/12/1364 به شهادت رسید. لکن بدن مطهرش در منطقه باقی ماند و مفقودالاثر گردید و سالها بعد، در زمان تفحص شهداء، مورخ 22/6/1377 پیکر شهید سلیمان آقایی، شناسایی و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
***
از باب وضعیت راوی، همزمان با شهادت شهید سید رضا طباطبائی، بنده هم از ناحیه ساعد دست، پشت کتف چپ و پای راست، با ترکش خمپاره 60 زخمی شدم. به نظرم، ترکشی نیز به تفنگم خورد و نمی توانستم تیراندازی کنم. با زیاد شدن خونریزی دست راست و مقداری گیجی به دلیل موج انفجار، به من گفته شد که باید به عقب بروم.
در بازگشت، ابتدا هیچ نیرویی مشاهده نمیکردم. گویا به اشتباه، به جای رفتن سمت پشت خاکریز دژ 1000، در جلوی آن و موازی بین خطوط نیروهای خودی و عراقی، حرکت میکردم!
در مسیر، سنگرهای تخریب شده و جنازه نیروهای عراقی و نوع سلاح کلاشینکف آنها، برایم عجیب بود، زیرا دارای سرنیزه مثلثی شکل باریک، وصل به زیر لوله اسلحه بود. بعدها فهمیدم ساخت کشور چین و متعلق به نیروهای کماندویی عراقی بوده که برای نبردهای تن به تن، مناسب است.
با صدای ناله چند رزمنده مجروح، که قادر به حرکت و رفتن به عقب نبودند (و متاسفانه من نیز امکان هیچگونه کمکی به آنها نداشتم) به خودم آمدم و مسیر رفتن به سمت خط خودی، برایم مشخص شد.
حدود 50 متر عقبتر، پشت خط اصلی، باتوجه به دفع حمله نیروهای عراقی، بچهها در حال جمعآوری شهدا و انتقال مجروحین به عقب بودند که وضعیت رزمندگان مجروح جلوتر را به آنها اطلاع دادم.
مجروحین بدحال، با اندک آمبولانسهای موجود، و سایر زخمیها و شهدا، با وانت به عقبه انتقال داده میشدند. مسیر برگشت نیز بسیار ناهموار بود و در اثر انفجارهای نزدیک، هر آن احتمال…
بعد از برگشت شهید محمد آقایی به دانشکده، ایشان به نقل از اظهارات سردار فضلی در صبحگاه لشکر، تعریف کرد که: جهت تجلیل از گردان حضرت علی اکبر علیه السلام و سایر نیروها، اعلام شد که نبرد آن روز شما در غرب کانال ماهی، منجر به مقابله و شکستِ بهترین و قویترین نیروهای نظامی عراق بوده است.
طبق شنود بیسیم فرماندهان دشمن، وقتی آنها موفق به عبور و استقرار در غرب کانال ماهی (محل درگیری) نمی شوند، فرمانده تیپ حمله کننده عراقی (گویا جمعی لشگر گارد ریاست جمهوری) در گزارش لحظه به لحظه از صحنه نبرد، مدعی شده که توان رزمی و دفاعی نیروی طرف ایرانی، بیشتر از نیروهای تیپ تحت امر وی میباشد و لذا نیروهای عراقی نمی توانند بر آنها (اندک نیروهای بسیجی گروهان فجر) غلبه کنند!
به نقل از سایت پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید سلیمانی، سند شماره 26915 گزارش قرارگاه كربلا، راوي: برادر مجيد مختاري 14-12/12/1365، یگانهای عراقی حمله کننده در بعد از ظهر 14 اسفند 1365، در منطقه غرب کانال ماهی و شرق خط موسوم به 1000، شامل تيپ 99 مكانيزه و بهكارگيري نيروهاي گارد ریاست جمهوری عراق بوده است.
شهید سید رضا طباطبایی – شهید محمد آقایی – راوی (حسین زینعلی)
در پایان، از خداوند منان مسئلت میگردد که در این دنیا شرمنده شهدایمان نشویم و در روز محشر بتوانیم از محضرشان درخواست همراهی با آنها را داشته باشیم.
شادی ارواح پاک شهداء و اموات؛ فاتحه مع الصلوات
حسین زینعلی
عزیزانی که با مطالعه متن فوق، هر گونه توضیح یا نکته ای را ضروری میدانند، لطفا در واتس آپ، 09121783011 ارشاد فرمایند.