با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید ایرج خزایی


شناسه


نام: ایرج

نام خانوادگی: خزایی

نام پدر: همتعلی

نام مادر: سنگین طلا

تاریخ تولد: 3 شهریور 1347

محل تولد: شهرستان کنگاور – بخش خزل – روستای دهلر (گردیان)

تاریخ شهادت: 15 مرداد 1366

محل شهادت: سردشت

عملیات: نصر 7

مزار: کنگاور

این شهید عزیز مدتی را رزمنده گردان علی اکبر از لشکر 10 سیدالشهدا بوده اما شهادتش در تیپ نبی اکرم رقم خورده است.

 

 


مناجاتنامه


مناجاتنامه شهید ایرج خزایی

الحمدالله خالق الخلقی را که نعمت شهادت را بر بندگان خاص خود و این بنده ی حقیر خود ارزانی داشت و نصیبم فرمود.

خدایا! شهادت را از آن جا دوست دارم که رسولم و مولایم و سرورم حسین ( ع ) آن را دوست داشت.

خدایا! گذشتگان مرگ را بدبختی و از بین رفتن می دانستند، مرگ را یک پدیده ی بی نتیجه و بی هدف می پنداشتند؛ ولی حالا مردم به فیض شهادت آگاهند و هراسی ندارند.

خدایا! شهادت را از آن جا دوست دارم که رسولم، مولایم و سرورم حسین ( ع ) آن را دوست داشت.

خدایا! من خیلی رنج کشیده ام و تا این که به قسمت خیلی کوچکی از فلسفه ی شهادت رسیدم.

می دانم که هیچ و ناچیزم؛ اما چون خداوند مرا مورد عنایت خود قرار دهد و شهادت را نصیبم فرمود.

من شهادت را سعادت می دانم. خدایا! من نمی دانم با چه زبانی شکر کنم که شهادت را نصیبم کنی.

خدایا! من در طول حیاتم جدا” شرمنده ی خانواده شهدا، مفقودین و اسرا بوده ام. نمی دانستم با چه رویی به خانواده ی آن ها نگاه بکنم.

ای کسانی که تا کنون پا به جبهه نگذاشته اید! مگر از خدا نمی ترسید، به فکر آخرت خود باشید. ای آن که نامت را مسلمان نهاده ای! آگاه باش که تو هم روزی به زیر خاک خواهی رفت. آیا دوست داری که دشمنانت به ناموس و عصمت کشورت تجاوز کنند و تو در منزل ساکت بشینی؟ پس اگر مسلمان هستی به دیار عاشقان جبهه رو کن.

آیا این رامی دانید که این شهیدان هستند که با خون خود از اسلام عزیز و ناموس شما دفاع می کنند و بعضی از شما هنوز یک بار هم به جبهه نرفته اید آیا این مسلمانی است؟

به جبهه بروید که فردا دیر است و پشیمانی سودی ندارد البته این را بنویسم که جبهه جایی نیست که نصیب هر کس شود. جبهه جای مقدسی است که انسان گاهی دعا می کند چنان زود دعایش مستجاب می شود کهخود انسان به حیرت می افتد.

( شهادت را دوست دارم )چون که آقایم ابا عبدالله الحسین ( ع ) آن را دوست داشت و این حسین ( ع ) از مرگ در بستربیزار بود.

این راهی است که خود انتخاب کرده ام و کسی مرا به جبهه رفتن وادار نکرده است، چون که دریافته ام که آقا حسین ( ع ) در باطنم ندای ” هل من ناصر ” را می خواهم لم را به کار بگیرم و از شهادت بگویم از چیزی که عاشقان خدا برای رسیدن آن چه رنج ها، مصیبت ها و چه تهمت ها می خورند؛ ولی چون راهشان در میدان خدایی ختم می شود به کوچه راه ها توجهی ندارند.

و شهادت آنقدر شیرین است که به محض دریافت آن هر انسان آزاده ی کوی حسینی را عاشق خود می کند و تا به آن نرسد از پای نخواهد نشست.

آری شهادت لیاقت و سعادت می خواهد. شهادت انسان مخلص می خواهد. ای برادران! خود را بازیچه ی دنیا برهانید و خود را در جهت خدا سوق دهید که این کار بسی نیکوتر است.

آیا در مملکتی که شهادت در راه خدا باشد، درست است در بستر بمیری؟ مرگ چیزی است که در موقع خود به سراغ هر کس که عمرش تمام شده باشد، می آید.پس بهتر نیست در جبهه باشی و اگر خدا رضایتی به بنده گانش داد، شهادت را نصیب فرماید: مپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده حیات ابدی شدند و نزد خدا روزی می خورند.

 

 


تصاویر


 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن