شهید مجتبی فلاحی
شناسه
نام: مجتبی
نام خانوادگی: فلاحی
نام پدر: کاظم
نام مادر: افروز
تاریخ تولد: 5 اردیبهشت 1349
محل تولد: تهران
سن: 16 سال
تاریخ شهادت: 17 تیر 1365
محل شهادت: مهران – قلاویزان
عملیات: مرحله دوم کربلای 1
یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر
مزار: تهران – بهشت زهرا – قطعه 53 ردیف 87 شماره 17
وصیتنامه
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
گمان مبرید آنانکه در راه خدا کشته شدهاند مردهاند بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.
این بنده حقیر انگیزهام از آمدن به جبهه این بود که امام حسین (ع) در روز عاشورا در سرزمین کربلا فرمود: هل من ناصر ینصرنی: یعنی آیا کسی هست که مرا یاری کند و من به ندای امام حسین (ع) لبیک گفتم.
فقط برای اسلام آمدم تا دین خود را ادا کنم و اسلام سر بلند باشد و آبرو و دین ما از بین نرود و برای خدا و اسلام تلاش کنم چون امام خمینی هم ندا داد که هر کس میتواند به جبهه برود و این یک واجب کفایی است و ما باید اماممان را تنها نگذاریم و صحنه جنگ ترک نکنیم، چون اسلام برای مسلمین است و باید دین حسین (ع) را حفظ کنیم و حسینوار زندگی کنیم و راه زندگی کردن را از حسین (ع) بیاموزیم خدا ما را آفرید و یک روز هم ما را از دنیا میبرد یعنی اینکه یک روز همه میمیرند و چه بهتر است که در راه خدا بمیریم چرا که رسول اکرم(ص) میفرماید:
ما من قطره احب الی الله عزوجل من قطره دم فی سبیل الله
یعنی هیچ قطرهای محبوبتر از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود نیست.
تمام شهیدان ما برای اسلام رفتند و نباید بگذاریم خون آنها که ریخته شده است خون خداست و خون خدا خون شهید است، خون شهید مقدس است و نباید ما بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و امام تنها بماند.
اگر همه فکر مال و ثروت باشیم و به فکر مادیات باشیم اسلام به خطر میافتد و خون تمام شهیدانمان پایمال میشود و من این را وظیفه دانستم که به جبهه بیایم و از دین اسلام پاسداری کنم هر چند که من قابل نیستم و کوچکتر از این هستیم ولی در روز عاشورا امام حسین (ع) را 72 تن یاری کرد حتی علیاکبر که 18 سال داشت پدرش امام حسین (ع) را یاری کرد، چون دیدار اسلام در خطر نابودی است و کفر جهان را فرا میگیرد به یاری اسلام شتافت و به شهادت رسید.
خوشا به حال شهیدان اسلام و انقلاب که رفتند و دین اسلام را به بچههای انقلاب سپردند و ما باید با جان و مال و فداکاری و از جان گذشتگی اسلام را نگهداریم چون این یک امانت است از پیامبران و اولیاء سلام الله علیهم اجمعین، چرا که سربلندی اسلام در حفظ آن است.
آخرین حرف من این است که اسلام را باید حفظ کنیم چون ناموس و شرف ما در گرو این جنگ است و حرف من این است که امام را تنها نگذارید و جبههها را پر کنید و با رفتن به مساجد مشت محکمی بر دهان ابر قدرتها بزنید و اگر اسلحه کسی افتاد بردارید.
شهیدانی که رفتند بعد از آنها بچههای آنها کسان دیگر و یا دوستان و آشنایان اسلحه او را برداشتند و به یاری اسلام رفتند تا دین اسلام در خطر نباشد چونکه صدام کافر خیال میکرد اگر جوانهای ما را شهید کند ما میترسیم و دست تسلیم دراز میکنیم ولی کور خوانده چون ما به جای خون هر یک از شهیدانمان خون هزاران بعثی را ریختیم و به آنها ثابت شد که اگر یک نفر از ما شهید شود هزاران نفر اسلحه او را بر میدارند.
ای دشمنان اسلام این را بدانید هر چه خون جوانان ما ریخته شود اسلام استوارتر و پابرجاتر میشود، این خیال پوچ را از سرتان بیرون کنید.
این را بدانید که اسلام پیروز است و به پیروزی کامل هم میرسد و به قول امام روح خدا خمینی بتشکن که فرمود: چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم
پدر و مادر عزیزم من به جبهه آمدم فقط برای اسلام، خدا را شکر کنید که فرزند شما در راه اسلام به شهادت رسیده است، هیچگونه ناراحت نباشید و برای من گریه و زاری نکنید اگر گریه و زاری کنید دشمنان از شما ضعف میگیرند پیش هر کس رسیدند یا در قلبتان بگویید خوشحالم که فرزند من در راه اسلام مثل علیاکبر به یاری دین اسلام رفت و به شهادت رسید و من و دیگران باید رهرو آنان باشیم.
مادر عزیزم تو مرا بزرگ کردی و شیر عشق و محبت مادری را به من دادی و جای شما مادران در بهشت قرین است من میدانم که برای بزرگ کردن من خیلی زحمت کشیدهاید چون تو مادر هستی و تمام ناراحتی فرزند از آن پدر و مادر است.
مادر عزیزم مرا حلال کن و مانند زینب صبر و استقامت داشته باش و مانند مادران دیگر شهدا صبر داشته باش من هم میدانم صبر و ایمانت قوی است و در برابر سختیها مقاوم هستی.
هر کس باید از دنیا برود چه امروز و چه فردا و چه بهتر است که در راه خدا کشته شویم.
حضرت صادق (ع) میفرماید: کسی که در راه خدا کشته شود خداوند هیچ یک از گناهانش را به او نشان نمیدهد. همه گناهانش آمرزیده میشود.
پدر عزیزم میدانم که برای بزرگ کردن من کار کردی و عرق ریختی تا مرا با نان حلال بزرگ کنی.
پدر و مادر عزیزم از زینب و سجاد مواظبت کنید تا خوب بزرگ شوند.
پدر عزیزم! از مادرم مواظبت کن و نگذار غصه بخورد.
مبلغ پولی که دارم درختم من خرج کنید و اگر خواستید مبلغی از آن را به زینب و سجاد به حساب بانکشان بریزید این دو فرزند یادگار پدرشان است و خوب مواظبت کنید خدمت خواهر عزیزم که در غم شوهرش استقامت کرد و به همه روحیه داد که دوست دارم در شهادت من هم به مادرم روحیه بدهد و با این کار مشت محکمی بر دهان استکبار بزنید. ان شاءالله
خدمت خواهران عزیزم: ان شاءالله که حالتان خوب باشد و دوست دارم از شهادت من ناراحت نباشید و مانند فاطمه صبر داشته باشید و به منصوره بگویید که درسش را بخواند و مامان را در کارها کمک کند و سلام مرا به آقا هوشنگ و آقا سهراب برسانید و از آنها طلب بخشش و آمرزش کنید و از آنها برای من حلالیت بخواهید و سلام مرا به فامیلها و آشنایان برسانید و حلالیت بخواهید و به دوستانم بگویید که راه مرا ادامه دهند سرتان را بیشتر درد نمیآورم.
والسلام
وصیتنامه این بنده حقیر مجتبی فلاحی
15 تیر 1365