رجالٌ صدقوا…
شهید “مسلم اسدی”
به روایت “برادر محمود روشن”
بعد از عید سال 1366 هنوز داغ شهادت دوستان در عملیات کربلای پنج بر دلم بود که خبر شهادت مسلم اسدی و ابوالقاسم کشمیری را شنیدم. آنها بر اثر اصابت ترکش خمپاره در عملیات کربلای هشت به شهادت رسیدند. مسلم که خود داغ شهادت بسیاری از همرزمانش را دیده بود حالا به دیدار یار شتافت. برادر کوچکتر مسلم، محمدرضا، چند ماه قبل به شهادت رسیده و مسلم دومین عضو خانواده بود که به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد.
نام شناسنامهای مسلم، سیاوش بود، ولی مسلم صدایش میزدند. نام فامیلیاش اسدی رازی و متولد 27 شهریور 1344 بود.
مسلم چهرهای مردانه داشت و خیلی شجاع بود. صورت سیاه و سوختهاش حکایت از زحمتها و رنجهایش داشت. جنگ او را آبدیده کرده بود. یک بار در عملیات خیبر مجروح شده بود، ولی باز هم به جبهه رفته بود. اول آرپیجیزن بود و بعد معاون دسته شد. سپس فرمانده دسته شد و بعد از آن در عملیات کربلای دو فرمانده گروهان بود و این آخری در عملیات کربلای هشت معاون گردان شده بود. این نشان از شم شجاعت او داشت.
یادم میآید در عملیات کربلای یک، که مسلم مسئول دستهمان بود، آنچنان با شجاعت فرماندهی میکرد و نام مقدس یا زهرا(س) را بر زبان میآورد و ما را هدایت میکرد که من به او غبطه میخوردم. شجاعت او طوری بود که در میان بچههای گردان زبانزد بود.
او در 18 فروردین 1366 در عملیات کربلای هشت در منطقۀ شلمچه، همان منطقهای که برادرش، محمدرضا اسدی، در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیده بود، یعنی به فاصلۀ کمتر از سه ماه، شهید شد.
مسلم دیپلم ریاضی فیزیک داشت و دانشگاه هم قبول شده بود، ولی دانشگاه را رها کرد و به دانشگاه جبهه آمد و خیلی زود کارشناس شد و سپس رشد کرد و با فاصلهای کوتاه فارغالتحصیل شد و امتحاناتش را با موفقیت گذراند. سرمایه و آوردهاش خون بود و مدرکش اعلا علیین و جوار حق تعالی پاداشش بود و امضاکنندۀ مدرکش هم او بود.
“و من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدو الله علیه“[1]؛
مؤمنین مردانی هستند که به صدق با خدا وعده کردهاند.
و مسلم به وعدهاش با خدا وفا کرد.
و چه لذتی دارد وفای وعده به حضرت باری تعالی.
منبع: کتاب اعزامی از شهر ری (نویسنده: محمود روشن)
[1]. احزاب:23
یادشون بخیر دلتنگ همشون هستم ما با هم خاطرهاساختیم بهترین دوران را داشتیم کسی چه میدونه که به به ما تواون روزاچی گذشت حالاچی اونا جاشون خوب وما…….