من آمدم سر قرار!
خاطره برادر یزدان روشنائی
درباره شهید مجتبی عباسی
مجتبی از بهترین دوستان من بود. ما در کودکی در شهرری با یکدیگر همسایه بودیم و بعد با هم اعزام گرفتیم و شدیم همرزم. هر دو در گردان حضرت علی اکبر علیه السلام مشغول نبرد با دشمن شدیم.
ما همیشه با هم بودیم جز عملیات بیت المقدس 6 . من در عملیات بیت المقدس ۲ مجروح شدم و به عملیات بیت المقدس ۶ نرسیدم.
عملیات که تمام شد، منتظر بودم مجتبی برگردد و برایم از آن تعریف کند، اما او نیامد…
خبر آمد که مجتبی در آن عملیات شهید شد…
ما از یکدیگر عکس گرفته بودیم و با هم قرار گذاشته بودیم، هر کداممان که شهید شد، دیگری با نام و عکس او پُز بدهد!
شهادت نصیب مجتبی شد و پُزش نصیب من! 😔
نام او سر در کوچه نوشته شد و یاد همکلاس، همسایه، همرزم و بهترین دوستم تا ابد در قلبم جاودانه ماند.
مجتبی به دختری که دوست داشت، نرسید؛ اما در عوض به دیدار مادر مهربانش رفت…
صفحه شهید مجتبی عباسی در سایت گردان حضرت علی اکبر علیه السلام: