قربانی برای خدا
شهید علی قربانی
به روایتِ امام جماعت مسجد رضویه ورامین (حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا راشدی)
ریشۀ بزرگی و بزرگمنشیِ شهید علی قربانی را باید در خانواده اش جست.
او الحق و الانصاف خانوادۀ بینظیری داشت؛ بسیار پاک و مؤمن. خانوادۀ قربانی حقیقتا خانوادۀ با فضیلتی بودند و در نهایت، قربانی خود را تقدیم به محضر حق تعالی نمودند.
به خاطر دارم که برادر بزرگ علی (مرحوم منوچهر قربانی) با آنکه جوان بود و سنی نداشت، اما چنان فهمیده و اهل رعایت حقوق دیگران و بیت المال بود که ماشین اداره که دستش بود را هرگز برای کار خودش استفاده نمی کرد.
خود علی هم همیشه در سلام کردن پیشی می گرفت و در اغلب کارهای خیر، پیش قدم یا دست اندرکار بود.
او اخلاص عجیبی داشت و روحیۀ بالای معنویاش زبانزد بود.
علی قربانی به حضور و کار در مسجد، بسیار علاقمند بود. او با وجود آنکه به سن تکلیف نرسیده بود، دائما در مسجد بود. هم در نمازها شرکت می کرد و هم در برنامههای فرهنگی.
او و دوستانش بعد از آنکه جوان و مکلف شدند و انقلاب و بعد از آن جنگ شد، دیگر غیرقابل کنترل شدند!
یکی پس از دیگری رفتند و رفتند…
خودشان میرفتند و خبر شهادتشان میآمد…
به خاطر دارم که یک شب علی و دوستانش، دور هم در مسجد نشسته بودند و گپ می زدند. قرار بود صبح روز بعد، بروند منطقه برای عملیات، اما عجیب آن که آنچنان خوشحال بودند که انگار نه انگار که ممکن است دیگر برنگردند. از شادی آنها متحیر شده بودم!…
هر روز، خبر شهادت یکی از آن بچهها شنیده میشد و پیکرهای غرق به خونشان، انقلابی دوباره در محل به پا میکرد. به برکت خون آنها، جوششی در جوانان ایجاد می شد تا ادامه دهندۀ راه شهدا باشند.
گلبرگ سرخ لاله ها ،
در کوچه های شهر ما ،
بوی شهادت می دهند
یاد اون روزها و اون دسته گلها بخیر
ای خوشا اون (غیرقابل کنترل!) شدن ها