چند روز دیگر…
خاطره دکتر صباح عسگرپور
درباره شهید محمود زمانیان
محمود زمانیان؛ یکی از همرزمانم بود که در مراحل اولیه عملیات کربلای ۵ زخمی شده و تیر به گوشش خورده بود و مقداری هم به لالۀ گوش، آسیب رسانده بود.
یک شب که در حسینیه اردوگاه کوثر، مشغول خواندن نماز شب بود، نزد او رفتم و ساعتی را همصحبت شدیم.
محمود خیلی ناراحت بود و مدام می گفت: آرزویم شهادت بود، ولی زخمی شدم…
البته او همچنان امیدوار بود و می گفت: “ان شاءالله در عملیات بعدی شهید می شوم.” چند بار هم میان حرف هایش، این جمله را تکرار کرد. همچنین گفت: “این بار، تیر به گوشم خورد، دفعۀ بعد به صورتم می خورد!”
بعد با صدایی حزن آلود ادامه داد: آقا صباح، دعا کن شهید شوم.”
من هم گفتم: “ان شاءالله خداوند اجر شهید را به شما بدهد.”
زمان گذشت تا رسیدیم به مرحله تکمیلی عملیات کربلای ۵ .
چند روزی بود که زخم گوش محمود خوب شده بود و پانسمان را برداشته بود. با همان حال، در عملیات با ما همراه شد. صبح عملیات؛ قبل از عقب نشینی تاکتیکی از کانال، کلی با هم صحبت کردیم. همینطور در حال صحبت بودیم که خمپاره شصت خورد پشت کانال، درست بالای سر ما.
محمود گفت: دفعه بعد، داخل کانال می خورد.
ناگهان صدای خیلی عجيبی از او شنیدم. برگشتم و دیدم تیر مستقیم به یکی از چشمانش خورده. صورتش پر از خون شده بود. با چشمی که سالم بود نگاه نافذی کرد و با لبخند، چند بار گفت: دیدی گفتم!
محمود شروع کرد به خواندن شهادتین. در حالی که صدایش می زدم، چشمانش را بست…
شهید محمود زمانیان حقیقتا لایق شهادت بود. شهادت ارث مردان خدا است.
دو سه روز بعد، یک شب در نقاهتگاه اهواز، خوابش را دیدم؛ خیلی نورانی بود و چهره ای با صفا داشت.
از او پرسیدم: چطوری؟
گفت: خیلی خوبم.
سوال کردم: کجایی؟
گفت: همان جایی که شهید شدم. ولی چند روز دیگر می آیم.
دقیقا چند روز بعد، بچه ها موفق شدند پیکر به جا ماندۀ شهید محمود زمانیان را از منطقه بیاورند.
روحش شاد و یادش به خیر و گرامی 🌹