با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

اندک اندک جمع مستان می رسند…

خاطره دکتر صباح عسکرپور

درباره شهید رضا رنجبر

 

صباح عسکرپور

بنده زمانی که به گردان حضرت علی اکبر علیه السلام آمدم، شهید مهدی مسئول تبلیغات گردان، به فیض شهادت نائل آمده بود و حاج حمید تقی زاده (فرمانده گردان) مسئولیت تبلیغات گردان را به من واگذار کرد.

الحمدلله در آن زمان، بیشترین آمار عکاسی از گروهان ها و دسته ها را داشتیم. همچنین با مجوزی که توانستیم از فرماندهی بگیریم، آهنگ های سنتی را از بلندگوی گردان پخش می کردیم!

رضا رنجبر؛ علاقۀ زیادی به آهنگ “اندک اندک جمع مستان می رسند” داشت و اگر یک روز آن را پخش نمی کردیم، می آمد سراغمان و می گفت: چرا دیروز این آهنگ را پخش نکردید؟

بعد هم همانجا در چادر تبلیغات می نشست تا آهنگ مورد علاقه اش از بلند گو پخش شود.

 

نمی دانم…

شاید این شعر، امید او را به وصال دوستان شهیدش زنده نگه می داشت.

شهید رضا رنجبر؛ سیزدهم اسفندماه 1365 در مرحله تکمیلی عملیات کربلای 5 به رفقای شهیدش پیوست.

روحش شاد و یادش گرامی

 

شهید جمشید (رضا) رنجبر

مصاحبه با برادر صباح عسکرپور

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمود روشن
محمود روشن
3 سال قبل

خداوند روح این شهید عزیزمان رو شاد کنه ان شاءالله. روز ۱۳ اسفند ۱۳۶۵ بود. تو عملیات تکمیلی کربلای پنج وقتی تو سنگر، تو کانال، منتظر دستور حاج حمید تقی زاده برای زدن به خط بودیم، دیدم رضا رنجبر که مجروح هم شده بود از خط درگیری، خودشو به سنگر فرمانده گردان که چند قدمی درگیری بود رسوند و با ناراحتی و فریاد و عصبانیت از نبودن نیروهای اطلاعات و عملیات و نیروهای تخریب جلوی دسته شون به حاج حمید گله می کرد و هر چی سردار تقی زاده بهش می گفت انگار نمی شنید. توی سنگر، حاج حمید بود و شهید محسن ایوبی فرمانده گروهان ما (فتح) و بی سیم چی حاج حمید و من و رضا رنجبر. محسن ایوبی هم داشت با رضا رنجبر صحبت می کرد و علت گره خوردن کار رو براش توضیح می داد اما رضا رنجبر همچنان از نبودن نیروهایی که قرار بود راهکار رو باز کنند عصبانی بود. وقتی سردار تقی زاده فرمانده گردان دید توضیحات محسن اونو قانع نمی کنه و کماکان شهید رنجبر عصبانی و ناراحته ناگهان صداشو بلند کرد و به رضا رنجبر گفت همه نیروهای اطلاعات عملیات و تخریب چی ها شهید شدند. همون اول عملیات. اون موقع بود که رضا رنجبر ساکت شد و دیگه حرفی نزد. تازه متوجه شده بود که چرا خبری از بچه های تخریب و اطلاعات عملیات نبود. بعد حاج حمید تقی زاده بخاطر اینکه رضا رنجبر مجروح شده بود و یادمه خونریزی داشت بهش دستور داد بره عقب برای درمان زخم هاش. رضا رنجبر هم از سنگر بیرون رفت تا از کانال حرکت کنه به سمت عقب. کانال هم خطرناک بود وعراقی ها اطراف کانال و گاهی داخل کانال رو لحظه به لحظه با خمپاره می زدند و هر چند دقیقه یکی از بچه های دسته ما (دسته یک گروهان فتح که فرمانده اش شهید امیر سیاوش مطلع بود و همان لحظات اول عملیات وقتی از تویوتا ه پیاده شدیم به شهادت رسید) شهید می شدند. بعداً از حاج مجید رضائیان شنیدم که رضا رنجبر در همان مسیر به شهادت رسیده است. روح این شهید عزیز و دلاور قرین رحمت واسعه الهی باد ان شاء الله.

همچنین ببینید
بستن