فرماندۀ با حال!…
خاطره مهدی حاج محمدی
زمانی که وارد اروگاه کوثر شدیم و به گردان علی اکبر علیه السلام رفتیم، بچهها گفتند: محسن ایوبی (فرمانده گروهان)؛ فرمانده ای شوخ است، اما در عین حال، خیلی هم جدی است.
تصمیمم گرفتیم با ایشان یک شوخی بکنیم و درواقع، فرمانده را محک بزنیم!
دست به کار شدیم…
خاکهای ماسه ای جلوی چادر را کندیم و یک چالۀ عمیق ایجاد کردیم. بعد روی آن را با پلاستیک پوشاندیم و کمی شن ریختیم تا آن را بپوشاند. ظرف میوه را سمت چادر گذاشتیم و همین که سر و کلۀ آقا محسن پیدا شد، صدایش زدیم و گفتیم: بفرما میوه…
او هم بی خبر از همه چیز، به سمت چادر آمد و یکدفعه سر از ته چاله درآورد!
بچه های قدیمی مخابرات، از پشت چادر، پا به فرار گذاشتند… ما هم رفتیم بالای سر چاله تا عکسالعمل فرمانده را ببینیم. محسن ایوبی ته چاله داشت قهقه می خندید!…
بالا که آمد، گفت: من اصلا شما را قبول نداشتم، ولی حالا فهمیدم با حال هستید!… ازتان خوشم آمد!…
این شوخی؛ در دوستیمان را باز کرد…
اما دوستیمان، زیاد طول نکشید چون فرمانده؛ دوستانی بهتر از ما داشت که در بهشت، منتظرش بودند…
راوی این خاطره؛ مهدی حاج محمدی؛ محصل سال دوم دبیرستان بود که به جبهه رفت.
او اولین بار سال 1365 از بسیج ناحیه کرج پایگاه شهید فتوای حوزه ۱۲ شهید بهشتی، عازم منطقه عملیاتی جنوب شد و به لشکر 10 سیدالشهدا (گردان علی اکبر) رفت. با توجه به اینکه در پادگان آموزشی، رسته مخابرات را انتخاب کرده بود، در جبهه هم در همین رسته وارد شد و در عملیات های پدافند کربلای ۵، عملیات کربلای ۸، نصر۴، بیت المقدس ۲و ۴ و جزیره مجنون و دفاع سراسری ، با مسئولیت بیسیمچی، به خدمت پرداخت.
او بیسیمچی شهید محمدباقر آقایی، جانباز مصطفی بابایی، برادر محمد قورچیان و… بوده است.
از عملیات نصر ۴ دو یادگاری با خود آورد و مجروح شد.
وی در سال ۱۳۷۱ ازدواج نموده و صاحب دو فرزند دختر شد.
حاج محمدی در حال حاضر، شاغل در آموزش وپرورش است و بیش از 3 دهه است که در آموزش و پرورش فرزندان این مرز و بوم می کوشد.