یوسفصورت و یوسفسیرت
خاطره حاج رضا تقی زاده
درباره شهید محمد همت
در مخابرات گردان علی اکبر؛ فردی بود به نام “محمد همت”. او حقیقتا یوسف صورت و یوسف سیرت بود…
یک شب با بچه ها دورهم بودیم. من انتهای چادر، کنار محمد نشسته بودم که دیدم برس جیبی اش را درآورد و شروع کرد به شانه زدن محاسنش!
پرسیدم: چه می کنی؟!…
جواب داد: مستحب است هر شب قبل از خواب، چندین بار ریش ها، رو به بالا و پایین شانه شود.
همه می دانستند محمد بسیار مقید به رعایت مستحبات و مکروهات است. او بسیار جذاب و دوست داشتنی بود. در همان لحظه، دست انداختم دور گردنش و یک گاز حسابی از لپش گرفتم، طوری که اشکش درآمد!… فریاد زد: “ای بچه های فردیس! به دادم برسید!”
دو نفر از رفقایش از وسط جمعیت بلند شدند و ندایش را لبیک گفتند!
من هم وقتی دیدم هوا پس است، صدا زدم: “آی کرجی ها! کجایید؟…”
دعوت مرا هم “حسین افشار” پاسخ داد و به کمکم شتافت.
دو به دو شروع کردیم به کشتی گرفتن. در همین حین، من “شهید رضا مصطفی” را که به دفاع از محمد همت آمده بود، چرخاندم و او افتاد روی پای حسین که با سید قاسم درگیر بود…
صدای داد و فریاد حسین بلند شد که “آخ… پایم شکست…”
خلاصه آنکه همه چیز بهم خورد… حسین را به بهداری بردیم. شکر خدا پایش نشکسته بود. فقط ضرب دیده بود. پایش را با باند کشی بستند و گفتند: “بفرمایید بروید!”
این هم از خاطره دورهمی آنشب.
* شهید محمد همت، اندکی بعد از آن، در عملیات کربلای 5 آسمانی شد…
حاج رضا جان سلام
عالی بود . یاد این بزرگوار و نگاه کردن به چهره نورانی او تطهیر کننده است. ان شاءالله از دعای شهدا مخصوصاً شهید محمد همت ❤️ برخوردار باشید و باشیم.
حاج مسعود عزیزم سلام ، امیدوارم بحق روزهای جاودانه ای که با این اولیای خدا داشتیم در آخرت هم مورد شفاعتشان قرار گیریم 🌹❤️
سلام برادر
حاج رضا ياد اون روزا بخير
بهترين و طلائى ترين دوران زندگيم بود
محضر حاج حسین افشار،
سلام و ارادت،،،
برادر افشار!!! اگر مشتاق تکرار حوادث آن روز های طلایی و شکستن دوباره ی پایت، هستی،،، ما حاضریم جای شهدای گرانقدر که جایشان در کنارمان خالیست!!! به خدمتتان برسیم. 🤪 😂 🤪
خلاصه ما هم پتانسیل این قِسم از خاطرات شهدا را داریم. 🤣 🤣 🤣
بهر حال زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی شهدا برای احیای فرهنگ این کشور ضرورت دارد.
حسین جان مخلصم،مشتاق دیدار 👏 👏 👏 🌷 🌷 👏 👏 👏
خدا را چه دیدی،به قول آن رزمنده ی گردان!!! شاید دوباره نیاز شد تا ارتفاع شیخ محمد را با راپل طی کنیم 🤣 🤣 🤣
سلام برادر
يعنى دكتر عاشقتممممم
حاج حسین با وفا و همیشه همراه ❤️
هیچوقت اون لبخند ملیح و زیبای آقا محمد چند ساعت قبل از شهادتش را فراموش نمیکنم.
آخرین دیدار ما وقتی بود که در کانال دشمن دیدم یه دستی از زیر خاک بیرون زده. شهید آقا مهدی بختیاری را صدا زدم و بیلی تهیه شد و جنازه شهید گرانقدر را بیرون آوردیم.آقا محمد هم کنار ما بود.
شادی روحش صلوات.
با سلام و عرض ارادت
ضمن تشکر از عزیزانی که یاد شهدا را زنده نگه می دارند
صحبتی از شهید بزرگوار به یاد دارم که خالی از لطف نیست
شهید بزرگوار بسیار اهل عبادت و تهجد بود
خاطرم هست یک باری که با هم صحبت می کردیم
فرمودند : خداوند متعال از اینکه بنده اش راز و نیاز می کند خشنود میشود
و در آداب راز و نیاز اشاره فرمودند که بهتر هست وقتی دستها را برای دعا و مناجات بالا می بریم
آنچنان دستها را بالا ببریم تا شانه هایمان هم بالا رود و این را نشانه ای از توجه و تمرکز هنگام نیایش می دانستند
تنها بوسه ام بر پیشانی شهید در منطقه ، پیشانی شهید بزرگوار همت بود که در دبیرستان با ایشان آشنا شده بودم و تا لحظه شهادت ایشان
عشق و محبتم به ایشان افزون می شد
خداوند متعال به شما عزیزانی که موجبات یادآوری این خاطرات میشوید سلامتی و عاقبت بخیر عنایت فرماید تشکر
شهید محمد همت از اون دسته بچه هایی بود که وقتی چهره زیبا و آرامش عمیق حاکم بر روح بزرگش را می دیدی بدون شک بیاد خدا می افتادی
در مرحله سوم عملیات کربلای 5 بعنوان تک تیرانداز(سیمینوف چی) وارد کارزار شد و در جزیره شلحه در نبرد نابرابر با تک تیراندازهای دشمن که از بالای تاسیسات پتروشیمی بچه ها را شکار می کردند از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و چهره زیبا و دوست داشتنی اش با سرخی خون سرش خضاب شد.
یالیتنا کنت معک