خاطره رضا تقی زاده و محمود توکلی
از شهید حمیدرضا چابک
-
حاج رضا تقی زاده:
تازه به گردان علی اکبر رفته بودم.
همین که خواستیم با برادرم (حاج حمید تقی زاده؛ که فرمانده گردان بود) از تویوتا پیاده شویم، جوان لاغر اندامی پرید روی رکاب تویوتا و گفت: «برادر حمید! پرسپولیس، به جبهه نیرو اعزام کرده و گفته: اگر شماها نمی توانید تکلیف جنگ را در میدان مبارزه مشخص کنید، ما در میدان فوتبال، تمامش می کنیم.»
حاج حمید گفت: خب… حالا چه کسی را فرستاده اند؟…
آن جوان گفت: کاپیتان تیم؛ محمد پنجعلی.
من از گفتگوی آن دو، چیزی نمی فهمیدم و فقط هاج و واج، نگاهشان می کردم.
حاج حمید به او گفت: بهترین بازیکن شما، در جبهه به درد نگهبانی می خورد! او را گذاشته اند جلوی درب دوکوهه، زنجیر را برای ورود و خروج ماشین ها، بالا و پایین می کند…
حاج حمید، خندید و آن جوان، غر غر کنان، رفت دنبال کارش…
وقتی جریان را پرسیدم، برادرم گفت: این جوان؛ حمیدرضا چابک بود؛ یک پرسپولیسی دوآتشه.
بعدها بیشتر با او آشنا شدم.
هر وقت کسی از او مهمات می خواست، می گفت: اول بگو قرمزته!
حمیدرضا چابک، در عملیات دفاع سراسری، با روی خونین؛ همان رنگی که دوست داشت، به دیدار اربابش رفت…
روحش شاد…
-
حاج محمود توکلی
حمیدرضا خودش هم فوتبالیست خوبی بود و در بازی های گل کوچک داخل گردان، با آن پای ناراحتش و استیل خاص بازی اش، همیشه حضور داشت. تعصب خاصی هم روی علی آقای پروین داشت.
می گفت: علی آقا نماز شب خوان است.
حمیدرضا علیرغم اینکه سربازی ش تمام شده بود، از گردان نرفت و تا آخرین روزهای جنگ، به عهدی که با مولایش حضرت علی اکبر(ع) بسته بود، وفادار ماند تا در نهایت، با گلوله مستقیم به قلبش، برای همیشه سرخ سرخ باقی ماند.
روحش شاد…
باسلام خدمت تمام خادمان شهداء . خاطره خیلی خوبی بود . اگر بشود این خاطرات در جایی جمع آوری و به شکل یک کتاب نشر گردد خیلی مناسب می باشد .
گروهی که تشکیل شده و بچه های گردان با هم ارتباط دارند می توان.به این گروه جهت داد و به جای مطالب متفرقه هرشبی یکی از دوستان خاطره ای مطرح نماید که در آینده از آن استفاده نمود .
سلام علیکم برادر نوری
پیشنهادتان بسیار خوب است.
با تشکر از مشارکت فعال جنابعالی در جهت زنده نگه داشتن یاد شهدا و فرهنگ مقاومت
سلام
یادش بخیر حمید رضا خودش فوتبالیست خوبی هم بود و در بازی های گل کوچک داخل گردان با اون پای ناراحتش و استیل خاص بازیش حضور همیشگی داشت.تعصب خاصی هم روی علی آقای پروین داشت و می گفت علی آقا نماز شب خون هستند.
حمید رضا علیرغم اینکه سربازیش تموم شده بود از گردان نرفت تا در آخرین روزهای جنگ به عهدی که با مولاش حضرت علی اکبر (ع) بسته بود وفا دار بمونه و با گلوله مستقیم به قلبش برای همیشه سرخ سرخ باقی بمونه روحش شاد.
سلام
خدا رحمت کند حمید اقا رو تو آغوش این حقیر به شهادت رسید
تیری که به شهید چابک اصابت کرد تو اتاق تویوتا چندین بار جهت عوض کرد تا آخرش خورد به سینه شهید چابک
تسویه حساب کرده بود که برگرده تهران اما اومد خط که از بچه های گردان خداحافظی بگیره
من سن کمی داشتم بخاطر همین منو گذاشته بودن که همراه راننده ها مهمات برسونیم به خط
وقتی داشتیم بر میگشتیم عقب برای بارگیری مجدد مهمات حمید نشست جلو و من نشستم عقب تویوتا
تک عراقیها سنگین بود خیلی شدید
همرزم شهید عباس (عرب) سالاری از ورامین
abbas.salari93