با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

برمیگردم!

شهید سید علی محمد اعتصامی

به روایتِ برادر  اکبر نریمانی

 

اکبر نریمانی

زمستان بود. کم کم داشتیم می رفتیم برای عملیات بیت المقدس 2 در ارتفاعات شیخ قمیش.

سید علی محمد اعتصامی کشاورز بود و به همراه چند تا از هم ولایتی های باغدارش آمده بود جبهه.

در میاندواب که مستقر بودیم، یکروز آمد به چادرمان و گفت: من مرخصی می خواهم!

همه با تعجب نگاهش کردند. یکی از فرمانده ها گفت: مرخصی؟!… الآن؟!… نمیشود که. الان دیگر همۀ مرخصی ها لغو شده.

اما سید علی محمد اعتصامی پایش را کرده بود در یک کفش و می گفت: من حتما باید بروم. یا من، یا یکی از سه تا هم محلی ام، یکی مان حتما باید برویم که حساب کتابمان را روبراه کنیم. شاید دیگر برنگردیم، نمی خواهیم حق الناس به گردنمان باشد.

سید علی محمد و دوستانش، باغدار بودند. اعتصامی ها را از بچگی می شناختم. همیشه به مسائلشان حساس بودند و مراعات همه چیز را می کردند.

او توضیح داد که: ما هر سه تا، همینطور ول کرده ایم آمده ایم جبهه. حساب و کتاب باغ مانده. مقداری بده بستان با مردم داریم. حالا که قرار است برویم برای عملیات، حتما باید حداقل یکی از ما برود حساب و کتاب ها را مشخص کند و زود برگردد.

حرف ما هم همان بود: نمیشود.

 

سید علی محمد رفت…

اما چند دقیقه بعد دوباره آمد و گفت: یک کاری اش بکن برادر!

به او 3 روز مرخصی دادم و گفتم: برو، ولی خداوکیلی سر سه روز برگردها!

خوشحال شد و گفت: اصلا من سر دو روز برمیگردم

همان هم شد. رفت و شب سوم برگشت. حساب و کتابش را صاف کرده بود. انگار خبر داشت که در آن عملیات آسمانی می شود…

شهید سید علی محمد اعتصامی

 

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمود روشن
محمود روشن
4 سال قبل

روح شهید سید علی محمد اعتصامی شاد و قرین رحمت الهی باشد ان شاءالله

همچنین ببینید
بستن