با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید حسین کاشانی اسدی موخری


شناسه


نام: حسین

نام خانوادگی: کاشانی اسدی موخری

نام پدر: علی محمد

نام مادر: زهرا

ولادت: 2 آذر 1342  /  2 دی 1342

محل تولد: ورامین

سن: 23 سال

شهادت: 13 اردیبهشت 1365

محل شهادت: فکه

عملیات: سیدالشهدا

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر

مزار: ورامین – پیشوا – امامزاده جعفر– قطعه 2 ردیف 18 شماره 1


زندگینامه


حسین کاشانی اسدی موخری سال ۱۳۴۲ در پیشوا از توابع شهرستان ورامین استان تهران در خانواده ای قرآنی و مذهبی که علاقه شدیدی به اهل بیت اسلام و پیامبران الهی داشتند دیده به جهان گشود.

او دوران کودکی اش را در روستا آغاز نمود. تفاوت های بسیاری با دیگر بچه ها داشت از وقت بازی هایش کم می کرد و به پدر کمک میکرد. علاقه زیادی به قرآن داشت. هر وقت سالمند یا ناتوانی را می دید که احتیاج به کمک دارد به سمت او می دوید و به او کمک می کرد.

از همان  کودکی عاشق روحانیت بود و در نمایشهایی که بازی می کرد همواره نقش روحانی را برمی گزید.

هر روزی که از عمر بابرکتش می گذشت علاقه اش به قرآن و علوم حوزوی بیشتر می شد و همین علاقه ذاتی او باعث شده بود در مراسمات عزاداری و دعا ها در مسجد شرکت نماید.

عاشق امام خمینی (ره) بود و همراه با پدرش و بزرگترها به تظاهرات می پرداخت.

پس از انقلاب در رشته علوم تجربی موفق به کسب مدرک دیپلم شد و به خاطر شور و علاقه اش به حوزه علمیه رفت. آغاز تحصیلات حوزوی اش در ورامین بود اما پس از مدتی برای یادگیری سطوح بالاتر راهی مدرسه رضویه قم شد.

با شروع جنگ، دست از تحصیل برداشت و با لیاس رزم و لباس روحانیت، راهی جبهه شد. نماز جماعت و مراسم دعا و سخنرانی برگزار می کرد.

وی آنقدر به حضور در جبهه علاقمند بود که بلافاصله پس از مراسم نامزدی اش دوباره به جبهه بازگشت. تا سرانجام در 12 اردیبهشت 1365 در فکه به شهادت رسید و به دیدار برادرش محمد که سال ۱۳۶۲به شهادت رسیده بود، شتافت. پیکر پاک او را در امامزاده جعفر پیشوار ورامین به خاک سپردند.

 


وصیتنامه


بسم الله الرحمن الرحیم

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَة تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذاب أَلِیم. تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» ” سوره صف آیات 9، 10 “

اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله و اشهد ان علیاً حجت الله.

بار خدایا شهادت می دهم که تو یکتایی و بی همتا تو خالقی، تو قادری، تو حی و قیومی تو الله احدی تو الله تو لم یلد و لم یولدی، تو لم یکن له کفواً احدی. بار خدایا به مخلوق ضعیف خود رحم کن به این بنده رو سیاه رحم کن. نکند با عدالتت با او رفتار کنی. بار خدایا؛ خجل زده و شرمگینم از اینکه با کوله باری گناه و معصیت به پیش تو می آیم. یک عمر در غفلت و خواب به سر بردم و نپنداشتم که تو نظاره گر اعمال منی تو جز نافرمانی چیز دیگر از من ندیدی.

بار خدایا تو چه نعمتهایی را که به من دادی که من شایسته و لیاقت آنها را نداشتم. از میان ادیان کاملترین دین را برای من قرار دادی یعنی اسلام و از میان فرق اسلام شیعه را و شیعه دوازده امامی را و از میان فرق شیعه دوازده امامی خط ولایت و خط اصیل اسلام و خط امام و از میان زمان ها، زمان انقلاب اسلامی ایران را و در این زمان بهترین سنین را انتخاب کردی یعنی جوانی را، و از میان رهبرهای دنیا بهترین رهبر را به من عطا کردی سیدی از ذریه رسول الله و از سلاله حسین (ع) یعنی امام امت مدظله العالی.

از میان مشاغل بهترین شغل را که همان شغل رسول خدا بود یعنی روح ها، روحانیت از میان مکان ها بهترین مکان را، مکانی که محل عبور ملائک خدا و اولیاء خداست یعنی قم و از میان خانواده ها بهترین خانواده، یعنی خانواده شهید پرور و از میان مرگها بهترین مرگ را یعنی یعنی کشته شدن را در راه خودت را انتخاب کردی.

خدایا این قطره ای از اقیانوس بیکران نعمتهایی است که تو به من دادی که فکر قدرت تصور آنها را در ذهن ندارد و قلم قدرت نگاشتن آن را. اما از این طرف من با این همه نعمت چه کرده ام.

آیا در آن جهتی که باید استفاده کنم استفاده کرده ام؟… نه نه هرگز. خدایا چه کنم آیا مرا با این حال قبول میکنی یا نه؟ اگر قبولم کنی شرمنده و سرافکنده ام با چه رویی میتوانم به جنة تو داخل شوم زیرا جنة تو بالاتر از آن است که شخصی گناه کار همچو من وارد آن شود و اما اگر قبولم نکنی کجا بروم؟ اما وقتی به یاد سخن امام چهارم (ع) می افتم مقداری آرامش خاطر برایم حاصل می شود.

مولای اذا ارایت ذنوبی فزعت و اذا رایت کرمک طمعت. هرگاه به خطای خودم متوجه می شود ترس و هراسی مرا میگرد و چون به کرم وجود تو نظر میکنم امیدواری پیدا میکنم.

سلام و درود بیکران بر شما خانواده ام با و سلام بر تو ای پدر بزرگوارم تو گردن من خیلی حق داری تو زحمتها کشیدی و عرق ها ریختی و رزق حلال برای ما بدست آوردی که وجود ما با نانی حلال رشد کند دستهای پینه بسته تو گواهی بر آن میدهد.

من دستهای تو را می بوسم و گرد لباس تو را سرمه چشم خود میکنم. پدر جان هر چه بدی از من دیدی مرا ببخش و برای من طلب مغفرت بنما و شبهای جمعه قرآن را فراموش نکن و اما توی مادر مهربان هیچ ناراحتی به خود راه نده که فرزندانت در راه اسلام به شهادت رسیده اند. این بسی مایع افتخار.

والسلام کوچک شما حسین کاشانی/ به امید دیدار در روز جزا

وصیتنامه شهید حسین کاشانی


نامه


تنها نامه شهید حسین کاشانی اسدی موخری

تصاویر


مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن