تو هم شریک!
بر اساس مصاحبه با «فاطمه کولیوند»
همسر جانباز شهید حاج حسن کولیوند
ما دختر عمو و پسرعمو بودیم.
من 15 ساله بودم و حاج حسن24 که زندگی مشترکمان را در یک اتاق 9 متری در منزل مادرشوهرم شروع کردیم.
جانباز که شد، مرا آزاد گذاشت تا برای ادامه زندگی ام تصمیم بگیرم.
من دوباره او را انتخاب کردم…
او هم در عوض، مرا دوباره شریک کرد، شریک زندگی اش که بودم، قول داد شریک جهادی اش هم باشم.
و این قول؛ دلم را گرم کرد و تحمل سختی ها را، آسان.
من که سختی زندگی همسران شهدا را می دیدم، همیشه از خدا خواسته بودم که همسرم شهید نشود.
جنگ که تمام شد، حاج حسن گفت: «دیدی؟ همان شد که می خواستی.»
من ماندم با دلی خون، از دیدن درد کشیدن های همسر جانبازم
او ماند، با حسرتی عمیق و دلی که تنگ رفقای شهیدش بود.
حاج حسن ماند در این دنیا، با دو آرزوی دنیایی، که آنها هم برآورده نشدند…
او آرزو داشت کربلا برود، اما دو ماه مانده به سفر، راهی آسمان شد…
دیدن ازدواج تنها فرزندمان؛ آرزوی دیگرش بود که آن را هم ندید و رفت…
حاج حسن، بعد از 29 سال جانبازی، اجر جهادش را گرفت.
یکبار به او گفتم: چرا هیچوقت سالگرد ازدواج نمی گیری؟
جواب داد: در عوض، تو تا وقتی هستی، سالگرد خاکسپاری ام را مراسم بگیر.
جانباز شهید؛ حاج حسن کولیوند در شانزدهم دیماه 1393 به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی.
اسیر زمان شده ایم!
مرکب شهادت از افق می آید تا سوار خویش را به سفر ابدی کربلا ببرد
اما واماندگان وادی حیرانی
هنوز بین عقل و عشق!
جا مانده اند،
اگر اسیر زمان نشوی
زمان شهادت ات فرا خواهد رسید!
به یقین….
@gordankomeil27