با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

حمام عمومی؛ جایی برای شناخت افراد خالص!

خاطراتی

از جانباز مجید رضاییان درباره شهید سید حسن کلانتر

و محمود روشن درباره شهید علیرضا آملی

 

 

  • جانباز مجید رضاییان

جانباز مجید رضاییان

یک روز جمعه، مرخصی کوتاهی به ما داده شد. با تعدادی از بچه ها تصمیم گرفتیم چند ساعتی را برویم اهواز.

با توجه به آنکه چند روز بود استحمام نکرده بودیم، برنامه ریزی کردیم اول برویم حمام.

حمام عمومی بود. همه جور آدم آنجا بود، از سربازها و ارتشی ها و بسیجی ها و پاسدارها تا مردم عادی.

کمی برایمان سخت بود بخصوص جلوی بچه های گردان خودمان، اما چاره ای نبود.

 

 

چیزی که برایم جالب بود این بود که ما همیشه در گردان، بچه ها را با لباس دیده بودیم و خبر از بدن های مجروح پنهان شده زیر لباسها نداشتیم. آن روز تازه فهمیدم که برخی در عملیاتهای مختلف چقدر تیر و ترکش خورده بودند و آثارش روی بدنهایشان مانده بود.

حمام عمومی فرصتی شده بود برای شناخت بیشتر بچه های پاک و خالص، کسانی که بارها مجروح شده بودند و هرگز بروز نداده بودند.

یکی از برادرانی که توجهم را جلب کرد، شهید سید حسن کلانتر بود. جای جای بدن سید حسن، آثار ترکش وجود داشت و من حقیقتا متعجب شده بودم. هرگز فکر نمی کردم این نوجوان اینقدر مجروحیت داشته باشد.

شهید سید حسن کلانتر

 

 

  • محمود روشن (نویسنده)

محمود روشن – نویسنده کتاب اعزامی از شهر ری

به همراه 13 نفر از بچه های گردان علی اکبر، قرار گذاشتیم و دسته جمعی به مشهد رفتیم برای زیارت امام رضا(ع). در آن چند

در یکی از روزهایی که در مشهد بودیم، یکروز هم به حمام رفتیم.

حمام؛ عمومی بود و من آنجا با علیرضا آملی کلی صحبت کردم. او فرمانده گروهان نصر بود. وقتی جای ترکش روی پاها و بدنش را دیدم، گفتم: «نمی‌دونستم مجروح جنگی هم بودی.»

ـ چیز مهمی نیست.

ـ این زخم‌های عمیق چیز مهمی نیست؟!

ـ مهم اینه که بتونیم به تکلیف عمل کنیم.

ـ چند ماهه که جبهه هستی؟

علیرضا طفره رفت و جواب درستی نداد. می‌ترسید ریا بشود. هیچوقت از مجروحیت‌هایش چیزی نگفت، ولی بعدها بچه‌ها گفتند از پدرش شنیده‌اند که تا به حال یازده مرتبه مجروح شده و دوباره به جبهه برگشته است.

برادر علیرضا آملی در عملیات کربلای پنج به آرزویش که شهادت بود رسید. او که در این عملیات، فرماندهی گروهان غواصان را به عهده داشت، در مرحلۀ اول عملیات، وقتی در میان آب بود، تیر به سرش خورد و شهید شد و به جوار حضرت دوست پر کشید…

با اندکی تلخیص از: کتاب اعزامی از شهر ری

شهید علیرضا آملی

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
همچنین ببینید
بستن