یادها
آموزش حجاب توسط یک مرد!
خاطره ای درباره شهید علی قربانی
به نقل از خانم معصومه اسلامپور (دخترخالۀ شهید)
بچه که بودم، یکبار “پسرخاله علی” از جبهه آمده بود مرخصی. از آنجا که پایش مجروح بود، زیاد نمی توانست بیرون و در برود و از معدود بارهایی بود که می دیدیمش.
من در عالم کودکی، روسری سر کرده بودم بروم کوچه برای بازی با هم سن و سالانم، که علی صدایم زد و گفت: بیا اینجا. دوست داری رو گرفتن را یادت بدهم؟
گفتم: دوست دارم یادم بدهی. اما مگر من بد رو گرفته ام؟
گفت: من یادت می دهم که بهتر رو بگیری.
مرا بغل کرد و برد کنار آینۀ روی طاقچه گذاشت. بعد چادر را طوری سرش کرد که فقط گردی صورتش معلوم بود.
از طرفی در عالم بچگی، از چادر سر کردن پسرخاله خنده ام گرفته بود، اما از طرف دیگر، حجاب درست را هم از او یاد گرفتم و برای همیشه، در ذهنم نهادینه شد.
حجاب را یادگار پسرخالۀ شهیدم می دانم.
روحش شاد…
خیلی بامزه بود!
توی این روزهای جامعه جاشون خالی که با ایمان واقعی و اخلاص وعمل شون حرف بزنند
امروز زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست . امام خمینی رحمه الله علیه