عمامۀ دو منظوره!
خاطره جانباز علیرضا نوروزی
داشتیم برای مرحله تکمیلی عملیات کربلای 5 آماده میشدیم. با حاج آقا ملکوتی؛ روحانیِ عزیزِ گردان، همراه بودم که حاج آقا عمامه اش را از وسط نصف کرد، نصف آن را به من داد و گفت: علی آقا! این را داشته باش و هر کدام از بچهها که زخمی شدند، با همین زخمشان را ببند.
نمی دانم چه شد که یکدفعه به مزاح گفتم: حاج آقا خیرِ شما ….. به ما مردم نمیرسه!
حاج آقا شاکی شد و گفت: این چه حرفی است میزنی؟
دیگر چیزی نگفتم.
رفتیم به خط مقدم و مشغول نبرد شدیم تا اینکه ساعت 7 و 40 دقیقه روز 14 اسفند 1365 حاج آقا ملکوتی از ناحیۀ پا مجروح شد و آن نیمه عمامه ای که به من داده بود تا زخمِ رزمندههایی که مجروح شدند را ببندم، قسمت خودشان شد.
همانطور که زخم پای حاج آقا را میبستم، گفتم: حاجی جان دیدی گفتم خیرتان به ماها نمیرسد…😂
حاج آقا هم در همان وضعیت میخندید. میدانست چقدر دوستش داریم. او مرد مهربان، خوش اخلاق و مجاهدی دلاور و متقی بود.
هنوز 4 ساعت بیشتر از مجروحیت حاج آقا ملکوتی و بستن زخم او و شوخی من نگذشته بود که خودم هم مجروح و به بیمارستان رازی اهواز منتقل شدم!
وقتی رسیدیم آنجا، یکی از دوستانم گفت: حاجی ملکوتی هم اینجاست.
رفتم همدیگر را دیدیم و از دیدار هم انرژی گرفتیم.
* حاج حبیب ملکوتی؛ بعد از اتمام دروس حوزوی، مشغول خواندن علوم سیاسی در دانشگاه شد و موفق به اخذ دکترای این رشته گردید. وی مدتی به عنوان دیپلمات در یکی از کشورهای اروپایی بود.