برادر! شما یک ساعت مچی Casio به من بدهکاری!!!
خاطره برادر “جواد چپردار”
(طنز)
زمانی که گردان علی اکبر برای آموزش به جنگل نور در شمال کشور رفته بود، قرار شد مسابقات کشتی هم برگزار شود و من داور باشم.
اتفاقا در همان مسابقات، خود من هم در وزنی که بودم، اول شدم و یک ساعت مچی کاسیو Casio از فرمانده گردان (حاج حمید تقی زاده) جایزه گرفتم.
مدتی بعد… در عملیات بیت المقدس 2، منطقه ماووت، من پیک گروهان نصر به فرماندهی “مصطفی بابایی” بودم.
پیش از شروع عملیات، آقا مصطفی ساعت مرا امانت گرفت و به دستش بست تا بتواند بوسیله آن، زمان شروع عملیات را با بچه هایی که از قسمت پایین تپه های قمیش به ما ملحق می شدند، هماهنگ کند…
بچه ها توی کانال حرکت می کردند که ناگهان، خمپاره 60 نزدیکشان اصابت کرد و بسیاری از آنها را زمینگیر کرد.
از بخت بد من، مصطفی هم در همان کانال، به شدت مجروح شد و ترکش به دست و پا و سرش خورد!
من از بیرون کانال، خودم را به او رساندم و با دیدن وضعیتش، سریع به یاد ساعتم افتادم! خواستم آن را از دستش باز کنم که… 😳
دیدم ترکش خمپاره ای که به دست آقا مصطفی خورده بود، دخل ساعت مرا هم آورده!!!
نمی دانم حاج حمید آقا به من یک ساعت مچی کاسیو Casio بدهکار است یا آقا مصطفی؟!… 😂😂😂
عزیزم مشکل ساعت نیست شما بگو حالا از کجا کاسیو پیدا کنند؟