فکر بکر
شهید جواد رهبر دهقان
به روایتِ مهدی زمانیان
در پدافندی فاو، چند روز اول که مستقر شده بودیم، مشغول سنگرسازی و آماده کردن خط بودیم. کار سختی بود و چند روز طول کشیده بود. بچهها دیگر خسته شده بودند.
تا اینکه آقا جواد فکری کرد و طرحی ریخت که خستگی را از جسم و روح بچهها بزداید…
او در سه راهی نزدیک محل استقرارمان، یک ایستگاه صلواتی راه انداخت و هر روز غروب از بچهها دعوت میکرد تا به آنجا بروند، هم برای نوشیدن چای و هم برای گپ و گفت با دوستان… خودش هم میشد معرکه گیر آن بزم ساده تا روحیه بدهد و دوباره خنده و شادی را به نیروها برگرداند. جک میگفت و خاطرات خنده دار تعریف میکرد، با بچهها زوو بازی کرد…
بودن در خط پشتیبانی، به خودی خود برای بچهها جذاب نبود و همه دچار خمودگی روحی میشدند اما آقا جواد با این کارها باعث حفظ سرزندگی و نشاط روحی بچهها و همچنین زدودن خستگی از جسم آنها میشد.
***
در همان دوره پدافندی، به ابتکار آقا جواد، همراه تعدادی از بچهها راه افتادیم در سطح همان منطقه، به جمعآوری صندوقهای مهمات، به این ترتیب که با جعبههای مهمات، تصمیم گرفتیم خاکریز را دوجداره کنیم تا بچههایی که پشت خاکریز در حال تردد از این سنگر به آن سنگر هستند، با خمپارههایی که گاه و بیگاه توسط دشمن شلیک میشود، آسیب نبینند.
به این ترتیب صندوقهای مهماتی را که در سطح منطقه ریخته بود، جمع میکردیم و هر شب با یکی دو تویوتا بار میزدیم و میآوردیم توی خط. بعد هر چند شب یکبار، بچهها میایستادند جعبهها را از خاک، پر میکردند و دیوارهای با جعبهها در پشت خاکریز درست میکردند. این کار باید شبانه انجام میشد تا دشمن متوجه بلند شدن خاک، حساس نشود.
این کار، سرمنشأ خیر شد و تعداد تلفات ما را بسیار کاهش داد.