با ما در ارتباط باشید : 09199726467

شهدا

شهید مهدی پارسا


شناسه


نام: مهدی

نام خانوادگی: پارسا

نام پدر: محرمعلی

نام مادر: توران

تاریخ تولد: 22 فروردین 1346

محل تولد: کرج – ساوجبلاغ – روستای سعیدآباد

سن: 19 سال

مدرک تحصیلی : اول دبیرستان

وضعیت تأهل : متاهل – دارای یک فرزند دختر به نام زینب

مجروحیت: 17 تیر 1365

شهادت: 31 مرداد 1365

محل مجروحیت: مهران – قلاویزان

محل شهادت: بیمارستان چمران

عملیات: مرحله دوم کربلای 1

یگان: لشکر 10 سیدالشهدا – گردان علی اکبر

مزار: روستای ایقربلاغ


زندگینامه


شهید مهدی پارسا در روز 22/1/46 دیده به دنیا گشود.

دبستان را گذراند و وارد مقطع راهنمایی شد، خیلی دوست داشت که دو سال تحصیلی را با هم به پایان برساند. بعد از راهنمایی وارد دوره دبیرستان شد. این دوره را در مدرسه ای در شهر هشتگرد شروع کرد. هنوز دوره اول دبیرستان را به پایان نرسانده بود که جنگ تحمیلی در کشور شروع شد. با وجود سن کم، کم کم با گرفتن رضایت پدر و مادر به جنگ اعزام شد. اوایل جنگ به صورت عادی در جنگ شرکت میکرد ولی بعدا به فکر شرکت در خدمت نظام وظیفه افتاد.

پس از گذشت مدتی از رفتن به جنگ به فکر ازدواج افتاد تا با ازدواج نیمی از دین خود را حفظ کند. برای همین، با اینکه سن کمی داشت ازدواج کرد.

وی در کارنامه نبرد خود، یک دوره 45 روزه به لبنان رفت و با دشمن صهیونیستی جنگید. او  با وجود همسر و خانه باز به رفتن به جنگ ادامه داد. ثمره این ازدواج یک فرزند دختر بود. هنوز فرزندش به دنیا نیامده بود که بعد از گذشت 11ماه از زندگی مشترک در تاریخ 17/4/65 مجروح شد. مجروحیت او از ناحیه شکم و نخاع و اعضای داخل شکم بود و در بیمارستان بستری شد.

بعد از گذشت 50روز در بیمارستان علیرغم مداوای بسیار بر اثر شدت جراحات شکم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 


وصیتنامه


بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

هم اکنون که برایم فرصتی گرانبها بوجود آمده میروم آنچه را که می خواهم بشوم و اگر رفتم فقط برای رضای خدا رفته باشم می روم تا با گلوله گرمم سینه ناپاک دشمن را سوراخ سازم و خون کثیفش را بر روی ریگهای گرم خوزستان بریزانم و میخواهم پرچمی به بلندی انسان متقی نزد خود بسازم و بر روی آن بنویسم الله اکبر.

وصیتم را به نام پیروزگر تمام مسلمین بر مستکبرین جهان آغاز میکنم. بر تابوتم عکس امام بزنید و در کنار آن عکس کوچک مرا بزنید تا مردم بدانند که آن شهید وفادار دلایت فقیه بوده. بر تابوتم یک جلد قرآن کوچک بگذارید تا مردم بدانند که هدف من خدا بوده و قرآن و نه هیچ چیز دیگ. بر جنازه ام گریه نکنید یا اگر گریه میکنید صدایتان را بلند نکنید چون صدای گریه شما باعث خوشحالی دشمن و منافقین و کوردلان تاریخ میگردد. شهید شدن گریه ندارد شکست اسلام گریه دارد. گریه شما روح مرا می آزارد و به هوش باشید که اسلام شکست نمیخورد. برای من لباس سیاه نپوشید که امت اسلام هیچوقت سیاه نمی پوشد. برای من تبلیغ نکنید از شهادت من. برای اسلام تبلیغ کنید. اگر شهید شدم مرا غسل ندهید چون ننگ است برای کسی که مولایش امام حسین را غسل ندادند خودش را غسل بدهند. پس کفن نپوشانید چون حسین را کفن نپوشانیدند. بر مزارم گل نریزید زیرا انصاف نیست که رهبرش را از میان نیزه ها و خنجر ها بیرون آوردند و به خاک سپردند خودش را در میان گل بپوشانند. برایم گریه نکنید چون کسی نبود که برای حسین گریه کند اگر هم گریه کردید برای مظلومیت حسین گریه کنید. به ملتم بگویید که من درس شهادت را در مکتب خونبار حسین آموختم. به پدر و مادرم بگویید که من کارنامه قبولیم را با امضای خون گرفتم. به همرزمانم بگویید که من در آخرین لحظات مرگم تکلیفم را نوشتم نه با قلم بر روی کاغذ بلکه با خون بر روی خاک. به برادرانم بگویید که علی وار و حسین وار از این دنیا به آخرت هجرت بنمایند و به خواهرانم بگویید که حجاب اسلامی را رعایت کنند که حجاب آنان در پشت جبهه از خون من در جبهه خروشان تر است. ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.

برادرم نگاهت را و خواهرم حجابت را به خاطر خون شهدا حفظ کن. تابوتم را در جای بلندی قرار دهید تا باد برد بوی مرا نزد امامم. چشمهایم را باز بگذارید تا کوردلان تاریخ ببینند که هنوز زنده ام. دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم بدانند که از این دنیا به آن دنیا چیزی به همراه نمیبرم. دهانم را باز بگذارید تا مشرکان بدانند که هنوز نغمه الله اکبر بر زبان دارم. مشتهایم را گره کنید که کافران بدانند بانگ تکبیر هنوز از زبانم نیفتاده. جنازه ام را به همه نشان بدهید تا همه بدانند که چگونه عاشق الله بودم. به جهانخواران شرق و غرب بگویید اگر خانه و کاشانه ام را به آتش بکشند اگر گلوله هایشان قلبم را سوراخ کنند آرزوی شنیدن یک کلمه ضعف و زبونی و آرزوی شنیدن فروختن دینم را به گور خواهند برد. به آنها بگویید اگر پیکرم را زنده زنده پاره کنند اگر پاره های تنم را با آتش بسوزانند اگر خاکسترم را به دریا بریزند از دل امواج دریا صدایم را خواهند شنید که فریاد میزنم اسلام پیروز است منافق نابود است.

هم اکنون که میخواهم برای شما خانواده شهدا پیامی از روی خلوص و گذشتی که دارید بنویسم قلمم سرعت عجیبی به خود یافت سرعتی به تندی رعد آسمان. سلام بر شما که با تربیت جوانانی چون علی اکبر دین اسلام را یاری نموده و مینماید. سلام بر گذشتگان و سلام بر مقاومت خالصانه تان درود خدا بر شما شیردلان تاریخ از این که فرزند خود که گرانبهاترین مایه حیات برای شما بود گذشته و او را برای یاری خدا فرستادید. شادمان باشید که خدا او را قبول کرد و با اومعامله ای بس بزرگ و گرانبها انجام داد.

هیچ ناراحت نباشید که خدای عزوجل فرموده که من خود سرپرست خانواده شهدا ام. هرکس ایشان را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هرکس ایشان را برنجاند مرا رنجانیده. از کلیه کسانیکه با ولایت فقیه کوچکترین مخالفتی دارند تقاضامندم که در تشییع جنازه ام شرکت نکنند.

پدر جان سرت را بالا بگیر و سینه ات را سپر کن و در مقابل ناملایمات این دنیا مقاومت کن که این مقاومت تو برای دشمنان اسلام بسیار گران تمام میشود و گواهی بده که از طرف خدا امانتی نزدم بوده که به صاحبش تحویل دادم.

مادر جان میدانم که هروقت از شهادتم مطلع شوی خوشحال خواهی شد و ایزد منان را شکر خواهی کرد و حتی جنازه ام را تحویل نخواهی گرفت چنانچه مادر یکی از سرداران اسلام به نام وهب وقتی سر فرزندش را به او تحویل نگرفت و یک گوشه پرت کرد و گفت هدیه ای را که در راه خدا داده شده پس نخواهم گرفت.

بالاخره پدرم امیدوارم که تو علی وار مادرم فاطمه وار برادرانم حسین وار و خواهرانم زینب وار و ملتم زین العابدین وار رسالت خون شهدا را به پایان رسانیده و با ناملایمات این دنیا دست و پنجه نرم کنید و به این دنیا ارزشی قائل نشوید و توشه آخرت فراهم کنید.

ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد و مبادا در بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین و با هدف او به شهادت رسیده.

و اما پیامی دارم برای کوردلان تاریخ برای بیچارگان زمان. آنهاییکه همیشه دم از خلق زده و میزنند و حتی یک قدم خیر هم به طرف خلق برنمیدارند، بلکه هرگاه فرصتی نصیبشان بشود خلق مستضعف را به خاک خون میکشند و در خون غوطه‌ور می سازند. ما و تمام امتمان تا آخرین قطره خونمان باکفر میجنگیم.

از کلیه دوستان و آشنایان تقاضامندم چنانچه هرگونه ناراحتی از بنده حقیر داشته اید مرا ببخشید و از خداوند بزرگ برای اینجانب طلب آمرزش نمایید و چنانچه به یکی ازدوستانم سفارش کرده ام جنازه ام را به همه نشان دهید تا تمام مردم بدانند که چگونه عاشق الله بودم و به سوی او وشتافتم و کلیه وسایلم را از قبیل کتاب و سایر چیزها هرکدام را که برادرانم احتیاج دارند برداشته و بقیه کتابها را به یکی از کتابخانه های تهران و به جز کتابها هرکدام را که احتیاج ندارند به فقرا بدهید.

عروس من شهادت است. صفیر گلوله عقد ما را خواند و با پوشش از خون تازه و سرخ و در غلغله شادی مسلسل ها و بارش نقل سرب در حجله سنگر، عروس شهادت را به آغوش خواهم کشید و درهمهمه تشییع کنندگان پیکرم که تابوت پیکرم تکبیرباران میشود مشتهای گره کرده با تکبیر الله اکبر مرا بدرقه خواهد کرد. عروس من شهادت است و نام فرزند من و او آزادی است.

والسلام

28 فروردین 1363


خاطرات


  • به روایت پدر شهید:

من زمینی چند هکتاری را خریدداری کردم و به کشاورزی و باغداری پرداختم و در طول این سالها گسترش دادم. هر ساله برای حدود صد کارگر روزی فراهم می شود. درخت های یکی از این باغها را مهدی کاشت اما به وقت ثمرش نبود…

شرح شهادت

  • به روایت همرزم

نزدیکی های صبح بود. داشتیم از منطقۀ عملیاتی کربلای 1 به عقب بازمی گشتیم و دسته جمعی مشغول صحبت بودیم که یکباره مهدی پارسا گفت: بچه ها متفرق شوید. ممکن است خمپاره ای چیزی بیاید.

همین که این حرف را زد، خمپاره ای آمد و در نزدیکی مان خورد.

ترکش خمپاره به شکم مهدی اصابت کرد و کبد او را سوراخ سوراخ کرد.

او را به بیمارستان منتقل کردند، اما 50 روز بعد، به لقاءالله رفت.

فاستبقوا الخیرات


تصاویر


گالری پیدا نشد !
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زهرا
زهرا
3 سال قبل

من شنیدم ایشون موقع مجروحیتشون درخواست کردن که از آب موتور آب سعید آباد آب بخورند و بعد از این که از آن آب مینوشند شهید میشوند

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

عجب وصیت نامه ای تمامش درس و روضه امام حسین(ع) است!
ممنون از سایت خوبتون

همچنین ببینید
بستن