یک روزِ یکماهه
نقش شهید مسلم اسدی در مرحله دوم عملیات کربلای 5
به روایتِ «رضا تقی زاده»
- یک روزِ یکماهه!
مرحله دوم کربلای 5 بیسیمچی “مسلم اسدی” بودم.
او مسئول دسته ویژه بود و دسته ویژه یعنی خطشکنان.
جالب این بود که خود گردان علی اکبر هم به گردان خطشکن معروف شده بود و آن وقت دسته ویژهاش، خطشکن گردان خطشکن بود، یعنی باید جلوتر میرفت راه را باز می کرد تا گردان وارد عمل شود.
روز حساسی بود؛ روزی پر از تنش و اتفاقات سخت؛ روزی که به اندازه یکماه گذشت!… روزی که هر دقیقه اش یک روز بود!…
درگیری بسیار شدید بود…
حجم آتش دشمن آنقدر زیاد بود که حتی یک سانتیمتر از زمین منطقه نمانده بود که مورد اصابت موشک و خمپاره و کاتیوشا قرار نگرفته باشد. باران گلوله بی وقفه بر سرمان می ریخت.
باید می رفتیم تا برسیم به سه راه شهادت.
درون کانالی بودیم که آنقدر کشته های ایرانی و عراقی ریخته بود که ارتفاع آن بالا آمده بود و برای در امان ماندن از دید دشمن، باید چهار دست و پا راه می رفتیم.
اما مسلم در همان شرایط، بلند شد، تمام قد، روی پد ایستاد و شروع کرد به تیراندازی و پرتاب نارنجک!…
صحنۀ عجیبی بود.
هر آن منتظر بودم که مسلم بیفتد…
اما او با شجاعتی وصف ناپذیر ایستاده بود و شلیک می کرد. گلوله ها و نارنجکهایش که تمام شد، با همان خندۀ زیبایی که همیشه گوشۀ لبش بود به ما که پایین بودیم گفت: «نمی توانید بلند شوید بزنید حداقل نارنجکهاتون رو بدید من بزنم…»
مسلم آن شب، با روح رفیق شهیدش حسین جامد عهد بسته بود که طوری بجنگد که یا انتقام خون او را بگیرد یا به او بپیوندد. او آن شب، حماسه آفرید. طوری می جنگید که فکر می کردم مرگ هم از او می هراسد!…
هر روز از اون ۸ سال به اندازه یکماه درس داره توش
خدا خیرتون بده که تعریف میکنید اون روزها رو برای نسلی که درکی از شجاعت و رفاقت و فداکاری ندارن
خوشا بحال شهید اسدی که شرمنده رفیقشنشد