با ما در ارتباط باشید : 09199726467

یادها

یوسف‌صورت و یوسف‌سیرت

خاطره حاج رضا تقی زاده

درباره شهید محمد همت

 

 

رضا تقی زاده

در مخابرات گردان علی اکبر؛ فردی بود به نام “محمد همت”. او حقیقتا یوسف صورت و یوسف سیرت بود…

یک شب با بچه ها دورهم بودیم. من انتهای چادر، کنار محمد نشسته بودم که دیدم برس جیبی اش را درآورد و شروع کرد به شانه زدن محاسنش!

پرسیدم: چه می کنی؟!…

جواب داد: مستحب است هر شب قبل از خواب، چندین بار ریش ها، رو به بالا و پایین شانه شود.

همه می دانستند محمد بسیار مقید به رعایت مستحبات و مکروهات است. او بسیار جذاب و دوست داشتنی بود. در همان لحظه، دست انداختم دور گردنش و یک گاز حسابی از لپش گرفتم، طوری که اشکش درآمد!… فریاد زد: “ای بچه های فردیس! به دادم برسید!”

دو نفر از رفقایش از وسط جمعیت بلند شدند و ندایش را لبیک گفتند!

من هم وقتی دیدم هوا پس است، صدا زدم: “آی کرجی ها! کجایید؟…”

دعوت مرا هم “حسین افشار” پاسخ داد و به کمکم شتافت.

دو به دو شروع کردیم به کشتی گرفتن. در همین حین، من “شهید رضا مصطفی” را که به دفاع از محمد همت آمده بود، چرخاندم و او افتاد روی پای حسین که با سید قاسم درگیر بود…

صدای داد و فریاد حسین بلند شد که “آخ… پایم شکست…”

 

خلاصه آنکه همه چیز بهم خورد… حسین را به بهداری بردیم. شکر خدا پایش نشکسته بود. فقط ضرب دیده بود. پایش را با باند کشی بستند و گفتند: “بفرمایید بروید!”

این هم از خاطره دورهمی آنشب.

عکس مربوط به همین خاطره

 

 

 

* شهید محمد همت،  اندکی بعد از آن، در عملیات کربلای 5 آسمانی شد…

 

شهید محمد همت
شهید محمدرضا مصطفی
حسین افشار

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا تقی زاده
رضا تقی زاده
1 سال قبل
پاسخ به  Zaeem

حاج مسعود عزیزم سلام ، امیدوارم بحق روزهای جاودانه ای که با این اولیای خدا داشتیم در آخرت هم مورد شفاعتشان قرار گیریم 🌹❤️

رضا تقی زاده
رضا تقی زاده
1 سال قبل
پاسخ به  Zaeem

حاج حسین با وفا و همیشه همراه ❤️

توکلی
توکلی
3 سال قبل

شهید محمد همت از اون دسته بچه هایی بود که وقتی چهره زیبا و آرامش عمیق حاکم بر روح بزرگش را می دیدی بدون شک بیاد خدا می افتادی
در مرحله سوم عملیات کربلای 5 بعنوان تک تیرانداز(سیمینوف چی) وارد کارزار شد و در جزیره شلحه در نبرد نابرابر با تک تیراندازهای دشمن که از بالای تاسیسات پتروشیمی بچه ها را شکار می کردند از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و چهره زیبا و دوست داشتنی اش با سرخی خون سرش خضاب شد.

یالیتنا کنت معک

همچنین ببینید
بستن