خاطره جانباز علیرضا نوروزی یکروز بعد از ناهار میوه دادند و سهم من ۲ پرتقال تامسسون (که آن زمان میگفتند “واشنگتُنی”) و 1 نارنگی شد. یکی از بچهها گفت: میوههایت را میدهی به من؟ گفتم: میدهم، اما شرط دارد! پرسید: چه شرطی؟ گفتم: 2 چَک و 1 لگد میزنم، 2 پرتقال و 1 نارنگی … ادامه خواندن پرتقال به شرط!