هم قسم
خاطره «رضا تقی زاده»
در مرحله دوم عملیات کربلای 5 بیسیمچی شهید مسلم اسدی بودم. او در آن مقطع، مسئول دسته ویژه بود.
حجم آتش بسیار شدید بود… دشمن پرژکتورهایش را انداخته بود روی منطقه، زمین را شخم می زد و در کسری از ثانیه، سانتیمتر به سانتیمتر را مورد اصابت قرار می داد.
بچه های دسته ویژه جلوتر از بقیه گردان، باید می رفتند خط را می شکستند تا بقیه وارد عمل شوند.
مدام نیروهای دیگر می آمدند به مسلم گزارش میدادند و میرفتند.
هوا هنوز تاریک بود… بوی باروت، گلویمان را می سوزاند… فریادهای الله اکبر بچه ها به گوش می رسید…
مسیری را جلو رفتیم تا رسیدیم پای کار؛ سه راه شهادت…
آنجا که رسیدیم، مسلم بچه هایش را صدا زد و گفت: «همه جمع شوید.»
بچه های دسته ویژه، که حدودا ده دوازده نفر می شدند و غالبا بچه محل بودند، حلقه زدند دور مسلم.
مسلم شهادت حسین جامد در مرحله اول عملیات را یادآوری کرد…
بچه ها که از شهادت حسین، خیلی ناراحت بودند، زدند زیر گریه.
حسین جامد از داش مشدی های گردان بود و محبوب بچه ها. همه دوستش داشتند.
مسلم ادامه داد:
می دونید که الان ایام شهادت حضرت زینب است… امشب ما دو کار مهم داریم:
یا انتقام خون حسین را می گیریم
یا می رویم پیش حسین
حرفش که تمام شد، دستش را دراز کرد و گفت: «هر کی قبول داره بگه یا علی»
بچه ها شال های مشکی که دور کمرشان گره زده بودند را باز کردند، به پیشانی شان بستند، دستهایشان را گذاشتند روی دست مسلم و همه با هم، هم قسم شدند و بلند گفتند: «یا علی»
اول از همه خود مسلم بلند شد و روی پد ایستاد. به دنبال او، بقیه هم بلند شدند و زیر آتش گلوله و نارنجک، از روی پد رد شدند.
مسلم ایستاده بود روی پد و دلاورانه تیراندازی می کرد، نارنجک می انداخت،…
صحنه های عجیبی بود…
آن شب؛ من زخمی شده و به عقب بازگردانده شدم.
مسلم پس از حماسه آفرینی مجروح شد.
بچه های دسته ویژه هم خیلی شان شهید شدند…
پیمان خون
امشب شهادت نامه عشاق امضا می شود.
کجاست اون عهد و پیمان ها ؟!
کجایند مردان بی ادعا