بعد از عملیات عاشورای 3 فرماندهان تیپ 10 سیدالشهدا تصمیم گرفتند که گردان علی اکبر را که مدتی بود در رکود بود و فعالیتی نداشت، دوباره احیا کنند.
لذا تصمیم بر این شد که جهت فعال شدن مجدد گردان علی اکبر، ماموریت “پدافندی در جزیره مجنون شمالی” به این گردان واگذار شود که جهت تحقق این امر، گردان شروع به گرفتن نیرو از سایر گردان های تیپ 10 نمود و حدود 100 نفر از گردان های حضرت علی اصغر و قمر بنی هاشم به “گردان علی اکبر” پیوستند.
نخستین روزهای محرم 1364 بود که علی اکبرها یکی یکی از گردان های دیگر به جمع کوچک گردان علی اکبر اضافه می شدند و گردان را از رکود خارج می کردند. در همین زمان بود که فرمانده دلاور و پر آوازه جنگ؛ “حاج علی گروسی” نیز به “گردان علی اکبر” پیوست و روحیه نیروهای گردان را دو چندان کرد.
* * *
بعد از اتمام ماموریت پدافندی در جزیره مجنون، گردان به منطقه ای در روبروی دوکوهه منتقل و در آنجا جاگیر شد.
بچه ها با رسیدن به این منطقه، بیل و کلنگ را برداشتند، عده ای ساخت حسینیه و سرویس بهداشتی را شروع کردند و تعدادی هم رفتند برای نصب چادرها.
حاج علی گروسی که همه احترام ویژه ای برایش قائل بودند متواضعانه آمده بود در گردان علی اکبر که تازه دوباره داشت شکل می گرفت به عنوان نیروی آزاد ایستاده بود. او به حمید تقی زاده، سرپرست گردان، گفته بود: من مسئولیت نمی پذیرم، فقط می آیم تا هر تجربه ای دارم منتقل کنم.
حاج علی شروع کرده بود مثل یک نیروی معمولی، کار می کرد تا تجهیزات مورد نیاز بنا شود. او با آن پای مصنوعی اش (یک پای او در عملیات خیبر قطع شده بود) 3 متر می رفت بالا و پیچ و مهره های داربست حسینیه را می بست. وقت نماز هم که می شد، از همان بالا شروع می کرد اذان می گفت و صوت زیبای اذانش، طنین انداز می شد در محوطه ی گردان. اذان های حاج علی آنقدر زیبا بود که همه را به ماورا می برد. هر کس هر کاری داشت می گذاشت کنار و گوش جان می سپرد به اذان او.
حاج علی گروسی نخستین موذن بر فراز گلدسته های مسجد جامع خرمشهر پس از آزادی این شهر در سوم خرداد بود.
حاج علی فرمانده گردان حبیب در لشکر 27 بود و نیروی قدیمی، کارکشته و پرآوازه ای بود که حالا به عنوان نیروی آزاد، آمده بود به کمک گردان تازه تشکیل شده ی علی اکبر.
در عملیات والفجر 8 ؛ او مسئول اسکله بود. راهی کردن نیروها، تخلیه ی مجروحین و رساندن پشتیبانی با او بود چون این کار، خیلی مهم بود و فقط فردی با تجربه ی او از پس آن برمی آمد، چرا که اسکله در نهر عرایض واقع شده بود، یعنی پشت آنها آب و روبرویشان هم آب بود و بنابراین تردد سخت بود و سر و سامان دادن به کارها، از اهمیت زیادی برخوردار بود. اسکله؛ هم محل اعزام بود، هم محل تدارکات، هم آب و غذا، هم تخلیه شهید و مجروح و هم اعزام نیروی کمکی. درواقع، اسکله، گلوگاه گردان بود و از اهمیت بالایی برخوردار بود.
بنابراین حاج علی گروسی با آرامش و تجربه ای که داشت، روی اسکله ایستاد و ساعت 1 صبح دوشنبه بچه ها را سوار قایق ها نموده و روانه شان کرد به سمت خط.
حاج علی از بچه های مردآباد کرج (ماهدشت فعلی) بود. پیش از آن، در عملیات والفجر مقدماتی، فرمانده یکی از گردان های تیپ سلمان فارسی بود که پایش روی مین رفت و قطع شد. وقتی می خواستند او را به عقب منتقل کنند، نپذیرفت، چفیه ای برداشت، بست بالای زانویش و گفت من باید این عملیات را به اتمام برسانم. آنقدر ماند تا از شدت خونریزی از حال رفت و بچه ها توانستند منتقلش کنند به عقب. به 6 ماه نکشید که با پای مصنوعی، دوباره راهی جبهه شد.
پیش از شروع عملیات ام الرصاص، حمید پارسا، مسئول گروهان جهاد، حاج علی را دید که نشسته و پای مصنوعی اش را دراز کرده و دارد طناب می کند توی شلوارش و از پشت طناب را می کشد آورد بالا و گره می زند به پایش.
پارسا خندید و گفت: حاج علی! چکار می کنی؟!… داری خودتو طناب پیچ می کنی؟!…
او هم جواب داد: شما پاتون سالمه. من پام مصنوعیه، گیر بکنه وسط باتلاق، دیگه نمی تونم کاری بکنم…
صدایش هنوز در گوش همرزمانش هست که همواره می گفت: “همه باید فدای اسلام شویم”
پیش از عملیات ام الرصاص، در آخرین وصیتنامه اش نوشت: من با امام عزیز پیمان بستم که به او وفادار بمانم زیرا که او به اسلام وفادار است و اگر مرا هزاران بار بکشند و دوباره زنده ام بکنند دست از او (امام خمینی) برنخواهم داشت و شهادت را برای خود سعادت می دانم و با آغوش باز به استقبالش می روم!
سردار علی گروسی فروردین ماه 65 در خط فاو- البِهار به شهادت رسید.
سلام و تشکر
کاش لینک واتساپ یا ایتا هم داشتین.
خیلی ممنون
با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
به اطلاعتان می رساند که واتساپ و ایتای شماره تلفنی که در بالای سایت وجود دارد، فعال می باشد و خادمان شما در سایت گردان حضرت علی اکبر، منتظر پیشنهادات، انتقادات، اطلاعات، خاطرات و عکسهای شما عزیزان هستند.
09199726467