من هنوز برای “شهادت” آمادگی ندارم!
خاطره (طنز) دکتر جواد چپردار
در عملیات بیت المقدس 6؛
بعد از فتح ارتفاعات شیخ محمد (مشرف به سد سلیمانیه عراق)، قرار شد شب اول تا صبح نخوابیم و در سنگری لابلای صخره ها نگهبانی بدهیم، چون ممکن بود دشمن از دامنه به ما پاتک بزند…
من چند ساعتی در آن سنگر مستقر بودم. خبری از پاتک و آتش دشمن نبود…
تا اینکه، محمد سروری هم خودش را به سنگر رساند و کنار ما قرار گرفت!!! او چند دقیقه بعد، از جیبش یک زیارت عاشورا در آورد و شروع کرد به خواندن… بلافاصله آتش دشمن شروع شد و خمپاره ها، چند تا چند تا، اطراف سنگرمان را درب و داغان کردند!!!
به محمد گفتم: یا زیارت عاشورایت را می گذااری توی جیبت!!! یا از سنگر می روی بیرون و با فاصله از ما می خوانی و تمام که شد برمی گردی! من هنوز برای شهادت آمادگی ندارم!!! 😂
محمد بناچار از سنگر بیرون رفت و شروع کرد به خواندن ادامه زیارت عاشورا… 😂
چند فراز از زیارت را که خواند، آتش خمپاره امانش نداد!… گذاشتش توی جیبش و به سنگر برگشت…
قرار شد هروقت آتش دشمن قطع شد و ما هم آمادگی شهادت پیدا کردیم، با هم زیارت عاشورا را در همان سنگر بخوانیم!!! 😂
***
سالهاست که از آن عملیات می گذرد… و ما هنوز آمادگی شهادت را پیدا نکرده ایم!
نفهمیدیم بالاخره “آمادگی برای شهادت” چیست؟؟؟ کجاست؟؟؟ و چرا ما پیدایش نمی کنیم!!! 😂 😂 😂