مقابله با مبالغه
خاطره جانباز مجید رضاییان
درباره مرحوم عدنان اوغر
حاج عدنان؛ جوان شجاع و دلاوری بود و در جبهه، خوش درخشید…
هنگامۀ عملیات عاشورای 3، او در گردان حضرت علی اصغر بود.
بعد از این عملیات، آوازۀ شجاعت عدنان، میان رزمندگان پیچیده بود و دهان به دهان می گشت. همه می گفتند: عدنان در دل دشمن نفوذ کرده و حتی رفته با آنها چای هم خورده!…
اغلب انسانها از اینکه مورد تعریف و تمجید قرار گیرند، سرمست و خوشحال می شوند، اما عدنان وقتی با تعاریف اغراق آمیز و مبالغه ها مواجه شد، مقابل آن ایستاد و گفت: نه! اینطور نبوده! شایعه نسازید!…
پرسیدم: پس ماجرا چه بوده است؟
تعریف کرد که:
من به همراه فرمانده گروهانمان (شهید ساسان نژاد)، جلوی ستون بودیم. ما آنقدر به دشمن نزدیک شده بودیم که صدای حرف زدنشان را هم می شنیدیم!
ساسان نژاد از من پرسید: چه می گویند؟
گفتم: مثل اینکه متوجه مان شده اند! می گویند سر و صدا می آید!
ساسان نژاد گفت: پس چرا معطلی؟!
آرپیجی را برداشتم و شلیک کردم. با از بین بردن آنها، عملیات در آن محور، رسما آغاز شد و رزمندگان توانستند نفوذ کنند و مواضعشان را بگیرند.
***
عدنان همیشه ابا داشت از اینکه بیشتر از آن چیزی که بوده، در وصفش گفته شود و کاری که کرده، بزرگتر نشان داده شود، اما بهرحال، او مردی بزرگ بود با مجموعه ای از خصوصیات مثبت.