مرثیه
شعری که فرزند یکی از رزمندگان قدیمی گردان علی اکبر به مناسبت شهادت امام حسن عسکری سروده است
سامرا در دل خود داغ فراوان دارد
هر شبش منظره شام غریبان دارد
با خودش ماتم آن خانه و زندان دارد
یک طرف خاطرۀ گنبد ویران دارد
سامرا شهر عجیبی ست خدا می داند
سامرا مهد غریبی ست خدا می داند
تو کریمی و به پیش تو جهان مفلس بود
شد طلا از نفست هر که ز جنس مس بود
حج تو دیدن رخسار گل نرگس بود
پرورش یافته ات ماه دو صد مجلس بود
قسمت این بود جهان تار و مه آلود شود
بعد تو منتظر مهدی موعود شود
عاشقی جلوه ی خود را ز تب و تاب تو یافت
سامرا رونق از آن خانه و سرداب تو یافت
خویش را جلوه گر آن گهر ناب تو یافت
اربعین شور دگر از سخن ناب تو یافت
سومین ابن رضای حرم ساداتی
تشنه کامان مصیبت زده را میقاتی
قصه آنجاست که این دهر می ناب نداشت
از شب تیره این شهر که مهتاب نداشت
کوه هم حجم غریبی تو را تاب نداشت
قصه می رفت به آنجا که حرم آب نداشت
روضه می خواند و گریزی به لب عطشان داشت
می شد آغاز ولی عمر کمش پایان داشت
تشکر از تمام برادران عزیز گردان حضرت علی اکبر ع
احسنت درود برآقای طاها واحدی خدا انشاالله به خودت سلامتی وعاقبت بخیری وپدربزرگوارتون وخانواده عزیزتون همیشه سالم و سلامت باشند