مدیریت فکر
خاطره ارسالی آقای «مصطفی بیات» برای سایت
درباره «شهید حمید لریجانی»
چند هفته ای از سیل تجریش (تهران) می گذشت که گردان حضرت علی اکبر علیه السلام به مرخصی رفت.
در همان مرخصی، روزی با یکی از همرزمانم؛ آقای عدنان، تلفنی تماس گرفتم و گفتم: «بیا برویم دربند، ببینیم وضعیت چگونه است…»
عدنان گفت: «باشه، ولی یکی از بچه های جنگ به نام حمید لریجانی هم با من هست. بچه ی خیلی خوبی است.»
من هم جواب دادم: «چه بهتر!»
خلاصه سه نفری به دربند رفتیم.
اولین باری بود که حمید لریجانی را می دیدم. توی راه، حسابی با هم گپ زدیم و شوخی کردیم. می گفتیم: «اول حمید به عنوان اطلاعات عملیات برود جلو، بعد من بروم، عدنان هم هدایت تفحص در دربند تجریش را به عهده بگیرد.»
از همان ابتدا که حمید را دیدم، احساس می کردم با وجود رفتار ظاهری که از او می بینیم، یک مدیریت روحی فوق العاده بر او حاکم است. انگار تمام روح و جانش تحت نظارت و مدیریت خودش بود. در اوج خنده و شوخی هم فکر می کرد و حرف می زد. لحظه ای بدون فکر کاری نمی کرد و حرفی نمی زد.
این موضوع را بعدها حین عملیات هم دیدم. مثلا در عملیات ماووت، چه موقع شکستن خط، چه زمان حمل مجروح… همیشه و هر لحظه حرکاتش تحت کنترلش بود و بر تمام وجودش مسلط بود.
آری! او توانسته بود آنقدر روح خود را پرورش دهد و متعالی کند که به لقاءالله برسد.
یاد و راهش گرامی
هدیه به روح مطهرش ذکر صلوات بر محمد و آل محمد (ص)
روحش شاد و راهش پر رهرو