متأهلانِ متعهد
به روایتِ برادر “مصطفی بیات”
در اردوگاه کوثر بودیم و مهیای عملیات، که یکی از همرزمان که متأهل و میانسال، صدایم زد و گفت: “میخواستم موضوعی را با شما در میان بگذارم!”
پیش خودم فکر کردم: “لابد میخواهد وصیتنامهاش را بدهد دست من. شاید هم خواب شهادت دیده!…”
منتظر شدم تا شروع کند، اما این پا و آن پا میکرد. دانههای زلال عرق بر پیشانیاش نشسته بود و انگار خجالت میکشید…
گفتم: حاجآقا بفرمایید. ما در خدمتیم.
بالأخره مِن و مِن کنان، شروع کرد به گفتن:
“شغل من؛ ساختمانی است و الآن مدتی است که در جبهه هستم و نتوانستهام کار کنم. همسرم تماس گرفته و گفته پولی برای کرایه خانه نمانده. صاحبخانه هم گفته دیگر نمیتواند صبر کند! از طرفی الان نزدیک عملیات است و نمیخواهم این موضوع را با مسئولان گردان مطرح کنم. اگر داری و می توانی، 350 تومان به من قرض بده. انشاءالله اگر زنده ماندم، برمیگردانم و…”
***
به خود لرزیدم.
تازه آن زمان بود که متوجه مشکلات همرزمان متأهلم شدم.
چقدر فرق بود میان ما نوجوانهای مجرد و آنها…
متعهدان متأهلی که پا روی نفس و عشق خود گذاشته بودند و آمده بودند تا به پروردگارشان نشان دهند که بر سر عهدی که در ازل بستهاند، هستند.
حالا که خودم پدر شدهام، متوجه بزرگی شخصیت شهید صدیقی میشوم که با داشتن یک فرزند 6 ماهه، آمده بود در عملیات نصر 4 و در کنارمان میجنگید.
هرگز فکرش را نکرده بودم که رها کردن زن و فرزند و رفتن به جبهه، چقدر سخت است.
اکنون متوجه عظمت مجاهدان متأهل راه اسلام شدهام و به آنها درود می فرستم و به احترامشان به خاک میافتم.
درود بر شما و احسنت به شما برای طرح این موضوع.
کاملا درست می فرمایید.
بارها به این موضوع فکر کردم که رزمندگان متاهل یه سرو گردن از ما که اون زمان مجرد بودیم فداکارتر بودند.
بسیاری از آنها شهید شدند و فرزندانشان یتیمی بزرگ شدند. مثل فرزند شهید اکبر کریمی که من با او در ارتباط هستم.
به نکته هوشمندانه ای اشاره کردید.